نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید
که پیشم از پی تیر خود آن ابرو کمان آید
مگوییدش حدیث کوه درد من که میترسم
چو گویید این سخن ناگه برآن خاطر گران آید
از آنم کس نمیپرسد که چون پرسد کسی حالم
باو گویم غم دل آنقدر کز من به جان آید
بیا ای باد خاکم بر سر هر رهگذر افکن
که دامانش بگیرم هر کجا دامن کشان آید
ز شوق او نرفتم سوی بستان ، بهر آن رفتم
که شاید نخل من روزی به سوی بوستان آید
تو دمساز رقیبانی چنین معلوم میگردد
که چون خوانی مرا نام رقیبت بر زبان آید
صبوحی کرده میامد، بسی خون کرده رفتارش
بلی خونها شود جایی که مستی آنچنان آید
مگو وحشی چرا از بزم او غمناک میآیی
کسی کز بزم او بیرون رود چون شادمان آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از عشق اشاره دارد. شاعر آرزو میکند که تیر عشق به هدف بخورد و به معشوق آسیب نرساند. او از غم و دردش برای دیگران نمیگوید چون میترسد کسی از وضع او آگاه شود. همچنین، او از باد میخواهد که خاکش را بر سر رهگذران بریزد تا هر کس به یاد او بیفتد. شاعر در بستر عشق به دنبال آشتی با معشوق است و از زندگی و بزمها غمگین است، زیرا نمیتواند به عشق خود دست یابد. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که کسی که از بزم محبوبش خارج میشود، چگونه میتواند شاداب باشد.
هوش مصنوعی: دوست دارم که نشانهام در برابر تیر کمان ابرویش قرار بگیرد، تا او هم از پی تیرش بیاید و به من توجه کند.
هوش مصنوعی: به او داستان غمهای خود را نگو، چون میترسم با گفتن این حرف، ناگهان در دلش سنگینی و ناراحتی بیفتد.
هوش مصنوعی: هیچکس از حال من نمیپرسد و حتی اگر کسی بپرسد، آنقدر غم و اندوه در دلم دارم که تحملش برایم سخت شده است.
هوش مصنوعی: بیا ای باد، خاک من را بر سر هر کسی که از اینجا میگذرد بریز، تا من بتوانم دامن او را بگیرم، هر جا که او با دامن کشیدن بیاید.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق او به باغ نرفتم، بلکه به این امید رفتم که شاید روزی درخت نخل من به سوی باغ بیاید.
هوش مصنوعی: تو برای رقیبان خود به قدری آشنا و نزدیک مینمایی که به محض اینکه نام یکی از آنها را بر زبان بیاورم، بلافاصله یاد تو میافتم.
هوش مصنوعی: نیکو بود صبحگاهی که با خود شراب میآورد، رفتار او چنان بود که از خون دل به جا میگذارد. قطعاً در جایی که مستی اینگونه غالب شود، خونها ریخته خواهد شد.
هوش مصنوعی: نگو وحشی چرا در شادی آن جمع غمگین میگردی، چون کسی که از جشن او بیرون میآید، نمیتواند شاد باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید
مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا
الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
[...]
سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشان آید
چو گل جامه درم کانم ز گل بوی نشان آید
نگارا، دیده در ره مانده ام وین آرزو در دل
که یارب، نازنین یاری چو تو بر من چسبان آید
حذر کن از دم سرد گرفتاران، مباد آن دم
[...]
سحرگه سوی ما بویی اگر زآن دلستان آید
چو صحت سوی بیماران و سوی مرده جان آید
بسا عاشق که او خود را بسوزد همچو پروانه
گر آن سلطان مه رویان چو شمع اندر میان آید
از آن حسرت که بی رویش نباید دید گلها را
[...]
گر از پیراهنت بویی به طرف گلستان آید
زند گل جامه بر خود چاک و بلبل در فغان آید
بر آن اندام نازک چون پسندم بار پیراهن
که بر وی سایه گلبرگ هم دانم گران آید
به حلق تشنه آب زندگی دانی چه خوش باشد
[...]
لطیفست آن پری آن به که از مردم نهان آید
مبادا گر فتد نور نظر بروی گران آید
بسوز ای آتش دل استخوان سینه را یک یک
مبادا تیر آن ابرو کمان بر استخوان آید
رود صد آه من تا آسمان هر دم وزان هریک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.