گنجور

 
وحشی بافقی

در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد

آغاز کردم اینچنین، انجام آن چون بگذرد

لیلی که شد مجنون ازو دور از خرد سد مرحله

کو تا ز عشق روی تو سد ره ز مجنون بگذرد

ای آنکه پرسی حال من وه چون بود حال کسی

کزدیده هر دم بر رخش سد جدول خون بگذرد

از دل برآید شعله‌ای کاتش به عالم در زند

هر گه که در خاطر مرا آن جامه گلگون بگذرد

وحشی که شد گوهرفشان در وصف عقد گوهرش

نبود عجب کز نظم او از در مکنون بگذرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۱۷۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم