بر آنکه مرید می و معشوقه و جام است
جز دوست نعیم دو جهان جمله حرام است
ترک سر و جان گیر پس آنگاه بیاسای
آری سفر عشق همین یک دو سه گام است
از اول این بادیه تا کعبه مقصود
دیدیم و گذشتیم از او چار مقام است
چون طالب و مطلوب و طلب هر سه یکی شد
هنگام وصال است دگر سیر تمام است
هر خواجه که در بندگی عشق کمر بست
کی دفع کند ننگ و کجا طالب نام است
معلوم شود عاقبت از رنج ره عشق
کاین همسفران پخته کدام است و که خام است
هشدار که زاهد نزند راه تو ای دوست
تحت الحنک و سبحه او دانه و دام است
وحدت عجبی نیست که در بحر محبت
گر بنده شود خواجه اگر شاه غلام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به مضمون عشق و جستجوی معشوق اشاره دارد و بیان میکند که در این سفر، جز عشق و دوستداشتن، همه چیز بیارزش و حرام است. شاعر از مریدان میخواهد که همه چیز را رها کنند و به دنبال عشق بروند، چرا که این سفر به سوی معشوق تنها با چند قدم آغاز میشود. در ادامه نیز به مقامات مختلف سفر عشق اشاره میکند و میفرماید که وقتی عاشق و معشوق یکی شوند، دیگر نیازی به جستجو نیست. در نهایت، شاعر زاهدان را که مانع عشق هستند، مورد انتقاد قرار میدهد و میگوید که در عشق حقیقتی عمیق وجود دارد که میتواند حتی خواجه را در مقام بنده قرار دهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق و نوشیدن شراب و زیبایی معشوقه دل بسته است، جز دوستی با خداوند، همه چیزهای این دنیا و آخرت برای او بیفایده و حرام به شمار میآید.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به عشق، باید از خودت و هر چیزی که به آن وابستهای، بگذری و از همه چیز دست کشیده و آرامش را پیدا کنی. زیرا سفر عشق در واقع تنها چند قدم ساده بیشتر نیست.
هوش مصنوعی: در این دنیا، از ابتدا تا رسیدن به هدف و مقصود نهادی، چهار مرحله وجود دارد که باید از آنها عبور کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که خواسته و خواستار و درخواست همه به یک مقام و جایگاه برسند، آن وقت است که وصل و اتحاد حاصل میشود و دیگر نیازی به سفر و جستجو نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق خود را به خدمت درآورده و تلاش میکند، نمیتواند ننگ و عیب را از خود دور کند و در واقع به دنبال نام و اعتبار نیست.
هوش مصنوعی: عاقبت مشخص میشود که در مسیر عشق، کدامیک از همسفران به درستی رشد کردهاند و کدامیک هنوز نارس و ناپختهاند.
تحتالحنک: معمول زهاد است که یک پیچ عمامه از تحت حنک گذرانده به سر پیچند. (غیاث اللغات) حنک: زنخ، چانه. سبحه: در اینجا تسبیح.
هوش مصنوعی: در دریای عشق، چه تعجبی دارد اگر بنده (غلام) به مقام پروردگار (خواجه) برسد، وقتی که شاه خود نیز به خاطر محبت و عشق، به مقام غلامی نزول میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پریچهره تمام است
برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم
[...]
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود به دامش
المنت لله که امروز به دام است
چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت
[...]
رویت که ازو عالم خوبی بنظام است
چشم بد از و دور یکی ماه تمام است
نی نی غلطم مه که و خورشید چه باشد
خورشید کنیز است ترا ماه غلام است
یک بنده روی رخت غره صبح است
[...]
ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است
در مذهب ما مذهب ناموس حرام است
گو خلق بدانید که پیوسته فلان را
رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است
سجاده نشین عارف و دانا نه که عامی است
[...]
چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است
گوش من و بانگ نی و دست من و جام است
گر اختر مقصود به ما خوش نبرآید
ما را رخ زیبای تو ماه تمام است
رخسار تو را لالهٔ دلسوخته هندوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.