«یوسف » مصر نکویی، از جهان
رفت و، چشم عالمی گرینده است
حلقه در گوش نوازشهای اوست
نام حاتم در جهان تازنده است
هرکجا آزاده مردی در جهان
هست، از جان و دل او را بنده است
کهنه گرگ روزگار بی وفا
کم چنین «یوسف » بچاه افگنده است
از پی تاریخ، میگردید فکر
زآنکه هر جوینده یی یابنده است
ناگهانم هاتفی گفتا: چرا
فکر تاریخت برنج افگنده است؟
چون جهان را پشت پا زد، خود بگفت:
«مردم، اما نام نیکم زنده است »!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه دارد حبّ او دل زنده است
در میان واصلان فرخنده است
زان کزو بستان جانها زنده است
زین جواهر بحر دل آگنده است
گفت آزاد است او یا بنده است
فانی است او یا که خود پاینده است
از یکی آزاد و صد جا بنده است
در حقیقت مرده صورت زنده است
هستی بنده حجاب بنده است
ورنه مهر دوست خوش رخشنده است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.