قبله هفتم به راهی می گذشت
از جمالش گشته روشن شهر و دشت
بر در یک خانه افتادش گذار
خانه ای بس عالی و محکم حصار
دید تا چرخ نهم از آن سرای
های و هوی رقص و بانگ نوش و نای
از سماع چنگ و شور نای و نوش
اندرین نه گنبد افتاده خروش
لولیان در رقص و مطرب در سرود
بربط اندر ناله و در نغمه عود
یکطرف فریاد دف با بانگ نی
یکطرف شور شراب و جوش می
ساقیان در دور ساغرها به کف
باده نوشان حلقه حلقه هر طرف
شاهدان در عشوه ها و نازها
زلفشان در دست شاهد بازها
پیش کاران از برون و از درون
از شمار افزون و زاندازه برون
حاجبان استاده اندر هر کنار
دیده ها بیدار و جانها هوشیار
حاجبی را گفت آن شاه زمن
از که باشد این سرای مؤتمن
گردنش آیا بطوق بندگی ست
یا که آزاد است و کس را بنده نیست
گفت حاجب با امام بیهمال
هی چه می گویی برو چشمی بمال
خواجه ی ما بر خداوندان خداست
بنده گفتن کی چنین کس را سزاست
منعم و مفلس گدای خوان اوست
جیره خوار سفره ی احسان اوست
صاحب این خانه بشر حافی است
این سخنها کی به وصفش کافی است
محفلش را صد چو زهره ساقی است
صدهزارش بنده ی قبچاقی است
پر شده از بندگانش شهر و کو
خواجه و مولی و آزاد است او
گفت آن شه راست گفتی بنده نیست
کی چنینها راه و رسم بندگی ست
بنده باید در خور خواجه نژند
حلقه اندر گوش و در گردن کمند
بندگان را داغ باید بر جبین
گوشها بر حکم و سرها بر زمین
آری آزاد است از خواجه بری
خواجه زان بیزار و دلگیر و عری
بنده است از خواجه اش بگریخته
استری افسار خود بگسیخته
می جهد بر کوه و برزن بی فسار
جفته می اندازد از یمن و یسار
بنده گر بودی کجا خودسر شدی
گر نه آزاد است کای کافر شدی
کافر و مولی مسلمان هواست
بنده ی شیطان و آزاد خداست
هرکه شد آزاد درگاه خدا
بنده شد هر پاک و هر ناپاک را
کافر حربی اسیر بنده ماند
چونکه حق را خواجه و مولی نخواند
چون بظاهر بندگی از خود فکند
هم بظاهر شد اسیر حبس و بند
مشرک باطن چو در شرک خفی ست
حبس و قید او به باطن مختفی ست
ظاهر او ظاهر آزادگان
لیکن از باطن به صد زندان نهان
از یکی آزاد و صد جا بنده است
در حقیقت مرده صورت زنده است
گرچه از تن بنده شد پورحبش
لیک جانش نغز آزاد است و خوش
گرچه مملوکت به تن باشد رفیق
جان او آزادگان را شد رفیق
برق تن از برق جان اولی تر است
درد ظاهر از نهان اولی تر است
بندگان را تن به حبس بندگی ست
جانشان را لیک قید حبس نیست
این گرفتاران دنیای پلید
نامشان آزاد و جانهاشان عبید
بندگان یکجا اسیر این خواجگان
در گرو هستند در سیصد دکان
بنده را از مردن آزادی رسد
خواجگان مانند در حبس ابد
بندگان را بند برپا و گل است
خواجگان را بند در قید دل است
آن یکی از یک سخن آزاد زیست
جز جهاد اکبر این را چاره نیست
ای خوشا زین بندگی ای بندگان
آه از این آزادی ای آزادگان
ای خدا بازم خر از آزادگی
گردنم را نه کمند بندگی
رفت حاجب در درون آن سرای
شمه ای با خواجه گفت آن ماجرای
خواجه را آتش فتاد اندر نهاد
می زند بر بیخ تیشه اوستاد
تیر چون از شست قابل در رود
سینه ی آماده را برهم درد
تخم آن دهقان کامل کشت چون
خوشه ای سر زد ز خاک آید برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به توصیف محفل شادی و نشاطی میپردازد که در خانهای بزرگ و زیبا برپا شده است. در این محفل، موسیقی، رقص و بادهنوشی به چشم میآید و جمعی از جوانان و ساقیان در حال خوشگذرانی هستند. حاجب این محفل به شاه میگوید که صاحب این خانه، بشر حافی است و توصیفاتی از او بیان میکند.
شاعر سپس به مقایسهی بندگی و آزادی میپردازد و بیان میکند که انسانهای آزاد از بندگی رهایی یافته و در بند خواجگان نیستند. او به این نکته اشاره میکند که آزادگان در واقع بندگان حقیقی خدا هستند و انسانهایی که در ظاهر خود را بنده دیگران میدانند، در باطن اسیرند.
در پایان، شاعر به آزادگی و بندگی تأکید میکند و میگوید که آزادی واقعی در شناخت و پیروی از خداوند نهفته است. این متن به طور کلی به بحث فلسفی در مورد بندگی و آزادی میپردازد و به نکات ظریف معنوی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دستگاه هفتم از زیباییاش به گونهای میگذرد که شهرها و دشتها روشن و روشنیبخش میشوند.
هوش مصنوعی: او در مسیر خود به خانهای بسیار زیبا و با استحکام برخورد کرد که دور آن دیواری محکم کشیده شده بود.
هوش مصنوعی: به تماشا نشستم که چرخ گردون در آن عالم پرهیاهو و جشن و شادی، همراه با موسیقی و نغمه و آواز به رقص درآمد.
هوش مصنوعی: صدای چنگ و نای و شوری که در جریان است، در اینجا هیاهویی به پا کرده و همه جا را پر کرده است.
هوش مصنوعی: رقصیدن لولیان به شادی و خوشی، و صدای مطربان که در حال نواختن و خواندن هستند، بازتابی از لذت و سرور در میان نالههای بربط و نغمههای عود است.
هوش مصنوعی: در یک سو صدای دف میپیچد و در سوی دیگر صدای نی به گوش میرسد، و همزمان شور و هیجان ناشی از شراب و خوشی در حال جوش و خروش است.
هوش مصنوعی: نوشندگان شراب در دور ساغرها به شادی جمع شدهاند و حلقه به حلقه در هر سو به خوشی میپردازند.
هوش مصنوعی: شاهدان با ناز و کرشمه خود، زلفهایشان را به دست کسانی میسپرند که دلباخته و عاشق هستند.
هوش مصنوعی: کارگزاران و کارکنان از داخل و خارج به وفور وجود دارند و تعدادشان از حد معمول نیز بیشتر است.
هوش مصنوعی: نگهبانان در هر گوشه حضور دارند و دیدهها بیدار و جانها هوشیارند.
هوش مصنوعی: حاجب به آن شاه گفت: این خانهی امن و امان تحت نظر کیست؟
هوش مصنوعی: آیا گردن او به خاطر بندگی در زیر طوق است یا اینکه او آزاد است و هیچکس را به خود وابسته نمیکند؟
هوش مصنوعی: حاجب به امام گفت: "چرا اینقدر بیتوجهی میکنی؟ بهتر است چشمهایت را باز کنی و ببینی."
هوش مصنوعی: سخن از این است که کسی که در مقام و منزلت بالایی قرار دارد، چگونه میتوان او را بنده کسی دانست. این شخص به گونهای است که باید در برابر او احترام گذاشت و نسبت به او تواضع کرد، نه اینکه او را تحت عنوان بنده به کار برد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که توانگری و فلاح دارد، در واقع ممکن است نیازمندان و فقرا را نیز از نعمتهای خود بهرهمند کند. به عبارت دیگر، افراد در حال نیاز و گناهکاران نیز بخشی از کسانی هستند که از احسان و بخشش او بهرهمند میشوند و در سفرهاش جیرهای دارند.
هوش مصنوعی: این خانه متعلق به بشر حافی است و هیچ کلامی نمیتواند به درستی شخصیت و عظمت او را توصیف کند.
هوش مصنوعی: محل تجمع او مانند ستاره درخشان است و تعداد زیادی از مردم همچون بندگان او در آنجا حضور دارند.
هوش مصنوعی: شهر و کوچهها پر از بندگان اوست و همچنین دارای خواجه، ولی او کسی است که به همه آزادگی میدهد.
هوش مصنوعی: آن فرمانروای بزرگ فرمود که تو درست میگویی، بندهای وجود ندارد. آیا چنین چیزهایی نشانههای بندگی نیست؟
هوش مصنوعی: انسان باید به احترام و اطاعت از ارباب خود، خود را به نوعی در اختیار او قرار دهد و به او خدمت کند، مانند حلقهای که در گوش و کمندی که در گردن اوست.
هوش مصنوعی: بندگان باید در برابر سرنوشت و تقدیر خود با خضوع و تسلیم باشند، گوش ها باید فرمانبردار باشند و سرها باید بر زمین در حالت سجود قرار گیرد.
هوش مصنوعی: بله، او از دست خواجه رها شده و از آن شخص ناخرسند و دلگیر است.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف وضعیتی میپردازد که در آن یک بنده یا زیر دستان از ارباب خود فرار کرده و کنترل خود را بر زندگیاش از دست داده است. او به نوعی از قید و بندها رها شده، اما در عین حال سرگردان و بیهدف مانده است. این وضعیت میتواند نمادی از آزادی و بیسرنوشتی باشد.
هوش مصنوعی: آب به شکل قوی و شتابان از کوهها و خیابانها جاری میشود و در دو طرف خود، به چپ و راست، قدرت و شتاب خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر بندهای وجود داشت، چرا خودرأی شدهای؟ اگر نیستی آزاد هستی و در این حالت هم، کافر شدهای.
هوش مصنوعی: افرادی که به ظاهر کافر یا غیرمومن هستند، ممکن است به خاطر تمایلات نفسانی خود بندگی شیطان را بپذیرند. در حالی که فردی که به الله ایمان دارد، از قید و بندهای شیطان آزاد است و در حقیقت بنده خداست.
هوش مصنوعی: هر کسی که در درگاه خداوند آزاد و رها شود، در واقع به بندگی او درمیآید، چه آنکه پاک باشد و چه ناپاک.
هوش مصنوعی: کافری که در جنگ اسیر شده، همچنان به عنوان بنده باقی ماند چون به حق و حقیقت، صاحب اختیار و مولی را نمیشناسد.
هوش مصنوعی: زمانی که شخصی از خود و نیازهایش دست بردارد و به ظاهر خود را بندگی نماید، در حقیقت به ظاهرش دچار اسارت و وزنهای از محدودیتها میشود.
هوش مصنوعی: آدمی که در دلش شرک و کفر دارد، به مانند کسی است که در زندان و محدودیت است، اما این زندان درونی و پنهانی است.
هوش مصنوعی: ظاهر او مانند آزادگان است، اما در باطن در درون خود به تعداد زیادی زندان پنهان دارد.
هوش مصنوعی: انسان میتواند در ظاهری آزاد به نظر برسد، اما در واقع در بسیاری از جنبهها وابسته و اسیر است. در حقیقت، کسی که فقط ظاهری زندگی میکند، در واقع به نوعی مرده است، زیرا از عمق زندگی بیبهره است.
هوش مصنوعی: هرچند که جسم من از بند آزاد شده، اما روح من همچنان شاد و آزاد است.
هوش مصنوعی: هرچند که جسم تو ممکن است در تسلط و مالکیت کسی باشد، اما روح و جان تو آزاد است و این آزادی برای انسانهای آزاده است که با یکدیگر رفاقت دارند.
هوش مصنوعی: بخشی از وجود انسان که به صورت ظاهری و فیزیکی است اهمیت بیشتری دارد نسبت به جنبههای غیرقابل مشاهده و درونی. همچنین، درد و رنجی که در ظاهر به چشم میخورد از مشکلات و چالشهای داخلی و پنهان مهمتر و قابلتوجهتر است.
هوش مصنوعی: بندگان در بندگی گرفتار هستند و بدنشان محدود به این قید است، اما روح و جان آنها وابسته به این حبس نیست.
هوش مصنوعی: این افراد که در چنگال دنیا و مشکلات آن گرفتار هستند، در ظاهر نامی آزاد دارند، اما روح و جانشان در بند است.
هوش مصنوعی: انسانها در کنار هم زیر سلطه و قدرت صاحبان اختیار هستند، و این وضعیتی است که در بسیاری از مکانها مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: بنده از مردن آزاد است، اما بزرگان مانند زندانیانی هستند که عمری ابدی در حبس به سر میبرند.
هوش مصنوعی: بندگان تحت فشار و سختی هستند، اما برای خواجگان محبت و علاقه در دل وجود دارد.
هوش مصنوعی: یکی از آنها در زندگی، به آزادی سخن میگوید و جز تلاش و جهاد بزرگ، چاره دیگری ندارد.
هوش مصنوعی: خوشا به حال بندگان که در بندگی هستند، اما آه از آزادی که برای آزادگان پیش آمده است.
هوش مصنوعی: ای خدا، بار دیگر مرا از قید بندگی آزاد کن و به من آزادی بده، چون نمیخواهم در بند و زنجیر باشم.
هوش مصنوعی: حاجب به داخل آن خانه رفت و بخشی از ماجرا را به خواجه گفت.
هوش مصنوعی: آتش در دل خواجه شعلهور شده و او را به شدت میسوزاند و این حالت بر او فشار میآورد، درست مثل اینکه تیشهای بر ریشه و پایهاش فرود میآید.
هوش مصنوعی: وقتی تیر به شست رها میشود، به سینهای که آمادهی پذیرش است، آسیب میزند.
هوش مصنوعی: تولیدات آن کشاورز به خوبی انجام شده، و وقتی خوشهای از آن در خاک سر میزند، بر روی زمین ظاهر میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.