ز ناله باز ندارد کسی دل ما را
کسی نبسته زبان خروش دریا را
ز ما به دلبر ما بسکه راه نزدیک است
توان به بال شرر بست نامه ما را
دوباره دیده ام امروز قد و بالایش
ببین ز مستی من نشأه دو بالا را
چنین که فشرده است یاد تمکینش
که می تواند بردن ز جا دل ما را!؟
کفن حریر و طلا مرده را از آن فکنند
که قدر نیست در آن نشأه مال دینار را
میان خلق کجا و جد و حال روی دهد
کسی بجام ندیده است جوش صهبا را
چو نخل شمع خزان کرده برگ ما سرزد
ز نوبهار جوانی خبر نشد ما را
به خاک می بردت آرزوی دنیا کاش
تو هم بخاک بری آرزوی دنیا را
گرفته اند شهان شهرها اگر واعظ
گرفته ناله من نیز کوه و صحرا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به تنهایی و دلتنگی خود اشاره میکند و از درد و رنجی که در دل دارد سخن میگوید. او میگوید که هیچکس نمیتواند به فریاد او پاسخ دهد و با هیچ کس نمیتواند درباره احساساتش صحبت کند. شاعر با یادآوری معشوقش، به شوق و مستیاش اشاره میکند و تأکید دارد که یاد معشوق به شدت او را درگیر کرده است. او میگوید که ثروت و دنیا ارزش چندانی ندارد و در نهایت آرزوی دنیا را به خاک میسپارد. همچنین به انتقاد از واعظان و کسانی که به ظاهر و دنیا میپردازند، پرداخته و تأکید میکند که نالههایش در کوه و دشت منتشر شده است. این شعر تجلی درد و اندوه شاعر در عین عشق و آرزوهای نابی است که به دنیاست.
هوش مصنوعی: از صدای نالهٔ ما هیچکس دلخوش نیست و هیچکس هم به زبان خروش دریا توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر نزدیکی راه به محبوبمان، میتوانیم به سادگی پیاممان را به او برسانیم.
هوش مصنوعی: امروز دوباره قد و قامت او را دیدهام. ببین چقدر تحت تأثیر عشق او هستم و چطور این احساسات مرا به اوج میبرند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که یاد و خاطره حضور او به قدری قوی و ملموس است که میتواند دل ما را به شدت تحت تأثیر قرار دهد و ما را از مکان و حال و هوای خود دور کند.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که در این دنیا ارزش و اهمیت مادیات از بین میرود، حتی اگر با لباسهای گرانقیمت هم پوشیده شوند. در زندگی بعد از مرگ، ثروت و مال دیگر هیچ ارزشی ندارند و باید به جای ظواهر به معنویات و ارزشهای واقعی توجه کنیم.
هوش مصنوعی: در میان مردم، چه جای جدل و تنش و شلوغی است؟ کسی هرگز در شرایطی که جام شراب را ندیده باشد، نمیتواند حال و هوای مستی را احساس کند.
هوش مصنوعی: چون درخت نخل در فصل خزان برگهایش را از دست داده، ما هم از جوانی و شکوفاییامان بیخبر ماندیم.
هوش مصنوعی: آرزوهای دنیوی، انسان را به خاک میافکند و نابود میسازد. ای کاش تو هم این آرزوها را رها کنی و به سرنوشت مشابهی دچار شوی.
هوش مصنوعی: اگرچه شاهان شهرها را تحت کنترل خود درآوردهاند و حاکمیت دارند، اما من نیز فریاد و نالهام به اندازهای است که به کوهها و دشتها نیز میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتا، نخواهم گفتن تمام مدح ترا
به شرم دارد خورشید اگر کنم سپری
هزار شکر کنم دولت مؤیّد را
که داد باز به من دلبر سَهی قد را
از آتش دل مشتاق و از بلای فراق
فرو گذاشته بودم وُثاق و مرقد را
چو ماه روی من آمد کنون بحمدالله
[...]
کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟
که تیر غمزه تمامست صید آهو را
هزار صید دلت پیش تیر باز آید
بدین صفت که تو داری کمان ابرو را
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
[...]
بهار پرده برانداخت روی نیکو را
نمونه گشت جهان بوستان مینو را
یکی در ابر بهاری نگر، ز رشته صبح
چگونه می گسلد دانه های لؤلؤ را
سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی
[...]
نشاند پیش خود آن شوخ بی حجاب مرا
چو سایه همدم خود کرد آفتاب مرا
ازین جهت که به زلف تو نسبتی دارد
نرفت تیرگی شب به ماهتاب مرا
به آتش افکند از خوردن شراب مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.