گنجور

 
واعظ قزوینی

خامه بیجا میکند، عرض شکست حال ما

هر شکنج نامه سطری باشد از احوال ما

گرچه پیشاییش ما را نیست دود مشعلی

نیست دود آه مظلومی هم از دنبال ما

پایه این دولت از تخت سلیمان برتراست

کز ضعیفی مور نتواند شدن پامال ما

از مرصع پوشی ارباب دولت نیست کم

بر طلای رنگ ما، یاقوت اشک آل ما

تا بود در کیسه ما سیم و زر، از دیگریست

نیست هیچ از مال، غیر از خرج کردن مال ما

حال دل خواناست واعظ، چون عقیق از چهره ام

مهر خاموشی نمی‌گیرد زبان حال ما