گنجور

 
واعظ قزوینی

در وحشت دو کون بجو آن یگانه را

بر روی دل ببند در فکر خانه را

چشم از جهان بپوش و، دگر بیش از این مبین

چین جبین پست و بلند زمانه را

خواهی که سرفراز شوی، خاکسار باش

راهی جز آستان نبود صدر خانه را

پیوسته اهل حرص، ذلیلند در جهان

خرمن به خاک تیره نشانده است دانه را

ای بی خبر شماره نعمت نگاهدار

تسبیح کرده اند برای تو دانه را

دردا که خویش هم نشنیدم، چه سود اگر

گفتم بلند این غزل واعظانه را؟