گنجور

 
واعظ قزوینی

دوست می سازد تواضع دشمن دیرینه را

خاکساری میکند جاروب گرد کینه را

نشکنی تا خویش را، از دوست کی یابی نشان؟

هست پیچیدن کلید قفل این گنجینه را

تا بروی ما بگوید حرف مردن مو به مو

کرده پیری روکش ما، هر نفس آیینه را

تر چو می گردد نمد، از تیغ تیزش باک نیست

گریه جوشن کرده بر ما خرقه پشمینه را

خانه روشندلان را زینت از مهمان بس است

نیست به از عکس نقش خانه آیینه را

در دبستان محبت، تا کنی، مشق جنون

داده اند از بهر مد آه، لوح سینه را

میکند آمیزش تردامنان، دل را خراب

نم کم از سیلاب نبود خانه آیینه را

درو باشی، کز خدنگ غمزه او دیده ام

میکند خالی ز جوهر خانه آیینه را

در جهان بی زهر منت نیست شهد عشرتی

تلخی شنبه برد شیرینی آدینه را

نیستم واعظ نگاه تنگدستان را حریف

دارد ارزانی بما حق جامه پرپینه را

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

گر چه از ما واگسستی صحبت دیرینه را

جا مده باری تو در دل دوستان دینه را

خورد عاشق چیست پیکانهای زهرآلود هجر

وصل چون یار تو باشد بازجو لوزینه را

بسکه خوشدل با غمم شبهای درد خویش را

[...]

اهلی شیرازی

ای به خاطر صد غبار از رشک تو آیینه را

کرده چاک از دست تو ماه منور سینه را

با تن چون برگ گل پشمینه‌پوشی کرده‌ای

زان بنوت نافه پوشد خرقه پشمینه را

از میان انبیاء مهر نبوت زان تست

[...]

وحشی بافقی

ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را

دادم از خاکستر گلخن صفا آیینه را

پیش رندان حق شناسی در لباسی دیگر است

پر به ما منمای زاهد خرقهٔ پشمینه را

گنج صبری بیش ازین در دل به قدر خویش بود

[...]

صائب تبریزی

آه از زنگ کدورت پاک سازد سینه را

می شود روشن ز خاکستر سواد آیینه را

گر می روشن کند از مشرق مینا طلوع

صبح شنبه می توان کردن شب آدینه را

می توان در سینه روشن ضمیران روی دید

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

کرده ام از غیر خیال دوست خالی سینه را

از غبار آرزو شستم دل بی کینه را

آسمان را دل ز رشک عشرتم خالی نشد

تا نزد بر شیشه ام سنگ شب آدینه را

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اسیر شهرستانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه