بر من کند از بس غم عشق تو گرانی
بیرون فتد از خاطرم اسرار نهانی
ایام چنان برده تواناییم از دست
کز ضعف فتاده است سرشکم ز روانی
چون تیر از این خانه مهیای سفر باش
آورد ز پیری چو قدت رو بکمانی
صد حیف که ما پیر جهاندیده نبودیم
روزی که رسیدیم بایام جوانی
احوال ترا دوست چو به از همه داند
واعظ تو هم احوال خود آن به که ندانی!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم عشق و دردهای ناشی از آن سخن میگوید و حسرت بر گذشتهای را میخورد که در آن جوانی و شادابی بوده است. او احساس میکند که عشق او را بسیار رنجور کرده و به خاطر این غم، خاطرات و اسرار درونیاش از ذهنش فرار کردهاند. شاعر همچنین به وضعیت خود اشاره میکند که در جوانی، شور و نشاط لازم را نداشته و الان که به پیری نزدیک شده، از زندگی حسرت میخورد. او همچنین به واعظی اشاره میکند که به جای آگاهی از احوال خودش، ممکن است بیشتر از احوال دیگران آگاه باشد.
هوش مصنوعی: غم عشق تو آنقدر بر من سنگینی میکند که دیگر نمیتوانم رازهای پنهانم را به یاد بیاورم و از ذهنم خارج میشوند.
هوش مصنوعی: روزگار به قدری ما را ناتوان کرده است که از شدت ضعف، اشکهایمان بیاختیار و روان میشود.
هوش مصنوعی: مانند تیری که از کمان رها میشود، آماده سفر باش. از پیری نترس و همچنان همچون جوانی با قامت صاف بایست.
هوش مصنوعی: بسیار افسوس که ما در روزگار جوانی خود تجربه و آگاهی لازم را نداشتیم.
هوش مصنوعی: دوست باخبرتر از هر کسی از حال توست، و واعظ نیز بهتر است که حال خودش را بداند نه اینکه از حال دیگران حرف بزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.