گنجور

 
واعظ قزوینی

قرب حق جویی؟ رضا جو باش خلق الله را

نیست غیر از طاق دلها راه، آن درگاه را

تا شود آگاه از احوال هر نزدیک و دور

برفراز تخت از آن جا داده ایزد شاه را

میتواند ناله یی دودش رساندن برفلک

گر به مه سایی ز حشمت قبه خرگاه را

با خیال دوست عمری همنشینی کرده است

کی غم دنیا بسر گنجد دل آگاه را

گشته راحت رنج تنهایی مرا از جور خلق

دیدن اخوان به چشمم کرده یوسف چاه را

تا به کی واعظ شوی پامال سرکوب خسان؟

ساز محراب سجود خویش آن درگاه را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode