گنجور

 
واعظ قزوینی

چو وصف لعل تو شیرین کند کلام مرا

مکیدنش کند آیا چگونه کام مرا؟

از اینکه نسبت دوری بلعل او دارد

عجب مدان که نگیرد عقیق نام مرا

به سر ز تاب رخت آتشی که من دارم

عجب که پخته نسازد خیال خام مرا

بعدل دادرسم، حاجت تظلم نیست

که ظلم میکشد از ظالم انتقام مرا

کند چگونه دل رشک پیشه ام این شکر

که: نیست چشم جوابی ازو پیام مرا؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode