از بسکه سست گشته تن مبتلا مرا
سازد هوای چشم زدن توتیا مرا
تا رو نهد به پای تو، قالب تهی کند
رشک است بر سعادت آن نقش پا مرا
تا دل بیاد آن گل رخسار بسته ام
دل وا نمی کند چمن دلگشا مرا
روشن شود چنانکه ز خاکستر آینه
کرده است فیض سوختگان باصفا مرا
از بس متاع کاسد بازار عالمم
ترسم به جرم نیز نگیرد خدا مرا
تیغ جفا کشید، که اول کرا کشم؟
فریاد کرد واعظ، گفتا: مرا!مرا!؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس ضعف و افسردگی شاعر نسبت به عشق و زیبایی میپردازد. شاعر ضمن اشاره به سستی و بیماری جسمی، از تأثیر نگاه معشوق بر خود سخن میگوید و حسرت سعادت وجود پای او را میخورد. دل شاعر به یاد چهره زیبای معشوق به تنگ آمده و نمیتواند از عشق او دل بکند. همچنین، او از وضع بد دنیای خود و ترس از مجازات الهی به خاطر اعمالش سخن میگوید. در نهایت، پیامی از جفا و فشارهای زندگی را بیان میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه بدنم به شدت آسیبپذیر شده، وقتی به تو فکر میکنم، احساس ناتوانی و ضعف بیشتری در خودم حس میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی پا بر روی تو بگذارد، حسود میشود و به این سبب بر خوشبختی و زیبایی رد پای من حسرت میخورد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر یاد آن گل رخسار بسته است و هرگز نمیتواند خود را آزاد کند تا به دنیای خوشیها و زیباییهای چمن برود.
هوش مصنوعی: چنان که آینه از خاکستر روشن میشود، درخشش و لطافت روح مرا هم از رحمت سوختگان باصفا نشان میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه کالا و ویژگیام در دنیا بیکیفیت و بیارزش است، میترسم که خداوند به جرم و گناه من نیز مرا مورد عذاب قرار ندهد.
هوش مصنوعی: اینجا شاعر به وضعیتی اشاره دارد که شخصی به شدت در حال درد و رنج است و به گونهای فریاد میزند که دیگران را به خود جلب کند. او از واعظ میخواهد که به او توجه کند و در واقع به نوعی درخواستی از دیگران دارد تا به او کمک کنند. به طور کلی، موضوع اصلی این بیت حول محور احساس تنهایی و نیاز به توجه و همدلی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جورست پیشه گنبد فیروزه فام را
آخر غلام توست، ادب کن غلام را
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعلفام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالیمقام را
عَنقا شکار کَس نشود دام بازچین
[...]
در باز شد ز میکده ناموس و نام را
ساقی صلای باده بگو خاص و عام را
مست و خراب و بیخودم ای پیر می فروش
بنمای راه میکده مستان جام را
دریاب ساقیا بدو جامی دگر مرا
[...]
در خور اگر نییم می لعل فام را
ای کاش تر کنند به بویی مشام را
بر قدر زخم مرهم لایی نمی دهند
زان می که طعم و بوش گزد مغز و کام را
بر بام ما دریغ نپایید هفته یی
[...]
در گردش آورید می لعلفام را
زین بیش خشک لب مپسندید جام را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.