فریب عام، از هر رند بازاری نمیآید
ز کس جز گوشهگیران، این میانداری نمیآید
چو قابیلند اخوان زمان، همراه تا کشتن
ازین آدم نمایان، بیش ازین یاری نمیآید
برآرد سفله گر نامی، نگردد قدر او افزون
که از در هم به نقش سکه دیناری نمیآید
چو وقت آید، نگردد کند تیغ مرگ از دولت
که از بال هما دیگر سپرداری نمیآید
نشد زهگیر شست دل، ز یاد حلقهٔ زلفی
از آن تیر دعایت بر نشان کاری نمیآید
ز هر جنس هنر چندان که خواهی هست پیش ما
ولی ای مدعی، از ما دکانداری نمیآید!
به بالینم گهی آن مایه ناز از وفا واعظ
چنان میآید از تمکین، که پنداری نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد و بررسی وضعیت اجتماعی و انسانی میپردازد. شاعر به این نکته اشاره میکند که فریب و شیادی از افراد عادی و رند بازار نمیآید، بلکه از کسانی که در کنار هم قرار دارند و خود را انسان نشان میدهند، ناشی میشود. او به این مسأله میپردازد که در دنیای امروز، افراد سودجو و کممایه بر اساس ظاهر خود به مقام و اعتبار نمیرسند و در نهایت مرگ هم هیچکس را از تأثیرات قدرت و ثروت رها نمیکند. همچنین شاعر به بیوفایی و عدم صداقت در روابط اشاره کرده و تأکید میکند که هنر و تواناییهای مختلف در جامعه وجود دارد، اما برخی افراد به دنبال منافع خود هستند و از آن بهرهبرداری نمیکنند. در نهایت، از یادآوری عشق و محبت یاد میکند که با وجود ظواهر، واقعاً نمیتواند کمکی کند.
هوش مصنوعی: فریب و فتنۀ عمومی از افرادی که در بازار به دنبال سود و منفعت هستند نمیآید، بلکه تنها از کسانی که در گوشهنشینی و انزوا زندگی میکنند، نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: برادرانی همچون قابیل در زمانه ما وجود دارند که تنها تا زمانی در کنار هم هستند که به کشتن دیگران اقدام کنند و دیگر از آنها یاری نمیتوان انتظار داشت.
هوش مصنوعی: اگر شخصی بیمایه و ناچیز، نام و شهرتی بهدست آورد، قدر و ارزش او بیشتر نمیشود؛ زیرا ارزش واقعی انسان به مانند پرچم و نشانهای است که از روی سکه واقعی مشخص نمیشود.
هوش مصنوعی: زمانی که فرا برسد، تیغ مرگ به تأخیر نمیافتد و دیگر از بال پرواز هما خبری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: دل من نتوانست از یاد آن موی دراز و زلف زیبا رها شود و دعایت هم تاثیری ندارد.
هوش مصنوعی: هر نوع هنری که بخواهی پیش ما موجود است، اما ای ادعاکننده، از ما کسب درآمد نمیشود!
هوش مصنوعی: هر از گاهی، آن دارایی ارزشمند و ناز دلم را از روی وفا بر سر بالینم میآورد، طوری که گمان میکنم حتی به سبب اعتدال و آرامش نمیتواند اینجا باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو را در گوشهٔ خاطر غم یاری نمیآید
تو در خوابی به گوشت نالهٔ زاری نمیآید
صفات عارضت در گوش بیهوشی نمیگنجد
صفای چهرهات در چشم اغیاری نمیآید
ز اشک خود همیدیدم که سیم قلب عالم را
[...]
ز من امروز چون بلبل دل آزاری نمی آید
برون از خانه من غیرهمواری نمی آید
درین گلزار از دستم به جز زاری نمی آید
نسیم صبحم از من خویشتن داری نمی آید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.