تن بمحنت ده، اگر خواهی که گردی سربلند
گر نیفتادی در آتش، اوج نگرفتی سپند
گوشواری نیست گوش هوش را به زین دو حرف
لب بغیر حق مجنبان، دل بغیر حق مبند
صیدگاهست این جهان، من صید، صیادم اجل
رشته عمرم کمند و، روز و شب چین کمند
چیست گیتی؟ کژدمی، عمر دراز ما، دمش!
زهر مرگش هست نیش و، سال و ماهش بند بند
میکنی اوقات صرف، اما نمیگویی به چه؟
میفروشی این متاع، اما نمیدانی به چند!
نی چنان افتاده واعظ در ره افتادگی
کز دلش هم آه جانسوزی تواند شد بلند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان سختیهای زندگی و ضرورت تحمل مشقتها برای رسیدن به سربلندی و موفقیت میپردازد. شاعر میگوید که باید در درد و زحمت خود را به چالش کشید تا به اوج و کامیابی دست پیدا کرد. او به عدم توجه افراد به زمان و ارزش زندگی اشاره میکند و یادآور میشود که دنیا جایی است برای امتحان و هر لحظه از عمر ما مانند کمندی است که در دست تقدیر است. همچنین، او به واعظان و سخنرانان اشاره میکند که ممکن است در دام افتادگی گرفتار شوند و نتوانند حقیقتی را که در دل دارند، به خوبی بیان کنند. در کل، شعر تأکید میکند که زندگی نیازمند آگاهی، هدفمندی و تحمل سختیهاست.
هوش مصنوعی: تن خود را به زحمت بیفکن، اگر میخواهی عزیز و محترم شوی. اگر در آتش سختی نیفتی، هرگز به بلندی و اوج نمیرسی.
هوش مصنوعی: به گوشت چیزی نرسان، زیرا حرفهای بیهوده را نشنو و دل خود را به غیر حق مشغول نکن.
هوش مصنوعی: این جهان مانند یک شکارگاه است و من شکارچیای هستم که در آن گرفتار شدهام. سرنوشت من در دستان تقدیر است و روزها و شبها کمندهایی هستند که عمرم را محدود میکنند.
هوش مصنوعی: جهان چیست؟ مانند کژدمی است که عمر طولانی دارد و سم آن باعث مرگ میشود. سالها و ماهها نیز مانند بندهایی هستند که ما را در این زندگی محدود کردهاند.
هوش مصنوعی: برای چه چیزها وقتت را میگذرانی، اما نمیگویی هدف چیست؟ این کالا را میفروشی، اما نمیدانی ارزش آن چقدر است!
هوش مصنوعی: واعظ به قدری در حالت افتادگی و فروتنی قرار دارد که از عمق دل او میتواند آهی جانسوز بلند شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نگار خند خندان یک زمان با من بخند
تا کی این خشم تو تا کی چند از این ناز تو چند
شرم بردار از میان و جام می بر دست گیر
بند بگشا از میان و لب ز خندیدن مبند
گر مرا بیبند خواهی بند بگشا از میان
[...]
ای جهانداری که در عهد تو گرگ و گوسفند
نیست این آنرا زیان کار آن نه اینرا سودمند
گوسفند از گرگ ترسان بود در ایام پیش
وندر ایام تو ترسان گشت گرگ از گوسفند
یک جهان گرگان دندان تیز بودند ارچه کرد
[...]
آنکه با عزمش نماید مرکب خورشید کند
وانکه با حلمش نماید توسن افلاک تند
عارضی داری که بر وی همچو من عاشق شوند
گر ز حسن او حکایت پیش حورالعین کنند
آنکه با عزمش بماند مرکب خورشید کند
و آنکه با حلمش نباشد تو سن افلاک تند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.