گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
واعظ قزوینی

آنکه خود را سبب هستی ما میداند

جز خدا هست ندانیم، خدا میداند

چشم دل هر که بر آن قبله عالم دارد

کعبه را سجده او قبله نما میداند

پای سرکردن راه تو ندارد هرگز

آنکه سر در ره عشق تو ز پا میداند

نکند دیدنی خویش هم از ناز مگر

خانه آینه را خانه ما میداند

عالمی کو شده خرسند به علمی ز عمل

چون مریضی است که نامی ز دوا میداند

شرع راه در ره دین به ز خرد میشمرد

چشم را هر که بره به زعصا میداند

سوی ویرانه نخواهد بلدی پرتو مهر

ره کاشانه درویش سخا میداند

آنکه ره برده بآسایش سرمایه فقر

تیغ بر فرق به از بال هما میداند

کام حاجت مزه شهد قناعت یابد

درد پر زور چو شد، قدر دوا میداند

واعظ این گنج قناعت که تو را گشته نصیب

خلقت از بهر چه بی برگ و نوا میداند؟!