گنجور

 
خیالی بخارایی

تا دلم شیوهٔ آن زلف دوتا می‌داند

صفت نافهٔ چین فکر خطا می‌داند

با من آن غمزهٔ پُرفتنه چه‌ها کرد و هنوز

در فن خویش چه گویم که چه‌ها می‌داند

زلف مشکینِ تو با آن که پریشان‌حال است

مو به مو حال پریشانی ما می‌داند

حالیا سوختهٔ آتش هجریم و هنوز

چه شود عاقبت کار خدا می‌داند

بازم از غصه درون خون شد و زین بیرون نیست

که نمی‌داند از آن لعل تو یا می‌داند

بادپیمای خیالی به هوای قد توست

تو گر آگه نیی ای سرو صبا می‌داند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode