میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد
مگر این بار ز دوشم غم یار اندازد
دل که بی عشق شد، از رحمت حق دور شود
مرده را موجه دریا، بکنار اندازد
نتوانم نفسی زنده بمانم بی او
اگر آن شعله بدورم چو شرار اندازد
کار خورشید جهانتاب کند با شبنم
بر سر آن سایه که نخل قد یار اندازد
نیست آسایش تن، در سفر رفتن دل
عشق را قافله یی نیست که بار اندازد
دل سیه مست جوانی شده واعظ، شاید
صبح پیریش ازین می بخمار اندازد!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تأملات عمیقی درباره عشق و غم میپردازد. او احساس میکند که فکر و جهانش تحت تأثیر غم یار است و اگر بی عشق باشد، از رحمت الهی دور میشود. شاعر بیان میکند که نمیتواند بدون معشوق زنده بماند و حتی وجود عشق را به شعلهای تشبیه میکند که دورش کرده است. همچنین او اشاره میکند که سفری در عشق وجود ندارد و آسایش را نمیتوان در جدایی و سفر یافت. در پایان، شاعر به جوانی و پیری اشاره میکند و میگوید که ممکن است روزی پیری از جوانی مستی بخواهد.
هوش مصنوعی: فکر و خیال دنیا از ذهنم دور میشود، شاید این بار غم و اندوه محبوبم بر دوشم بیفتد و مرا از کار و تلاش بازدارد.
هوش مصنوعی: دل که بدون عشق باشد، از رحمت خدا دور میشود. مانند مردهای که در دریا غرق شده، به کناری افکنده میشود.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بدون او زنده بمانم، اگر آن شعله از دور بر من بتابد و آتش به جانم بیندازد.
هوش مصنوعی: خورشید با نورش باعث روشنی و زندگی میشود و حتی با وجود شبنم، بر روی سایه درختانی که قد بلند یار را نشان میدهند، تاثیر گذار است.
هوش مصنوعی: آسایش جسم در هنگام سفر و دوری از وطن وجود ندارد، زیرا دل به عشق مشغول است و نه کاروانی برای باربری عشق وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل تیره و خستهٔ او از چشیدن شادی جوانی و خوشی، شاید روزی در دوران پیریاش از این شراب مستکننده بهرهمند شود!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آتش عشق چو در سینه شرار اندازد
مرد را از زبر تخت به دار اندازد
عشق بر هر طرف از مملکت دل که زند
همچو موجی ست که دریا به کنار اندازد
عاشق آن است که گر بر سر کویش محبوب
[...]
بخت کو تا نظر لطف به کار اندازد
دست من گیرد و در گردن یار اندازد
وقت آن است که بحر کرمت موج زند
کشتی هستی ما را به کنار اندازد
پای بوس تو نیابم مگر آنگه که صبا
[...]
گر سعادت نظری بر من زار اندازد
بر سرم سایه سرو قد یار اندازد
دور از آن یار و دیارم نظر سعد کجاست
تا مرا باز بدان یار و دیار اندازد
آن که شد مست غرور از می پندار امروز
[...]
ای عطا پیشه که دریای سخا و کرمت
در تلاطم همه گوهر به کنار اندازد
محتشم کیست که مثل تو گران مقداری
بروی از خلق سبک روح گذار اندازد
چون به این لطف سرافراز شد اکنون آن به
[...]
باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد
لرزه بر دست نگارین بهار اندازد
آب آیینه ز شرم خط او چون خس و خار
هر نفس جوهر خود را به کنار اندازد
شرم رخسار تو صد پرده خونین از گل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.