گنجور

 
واعظ قزوینی

مفت آیین سخا را کی توان دامن گرفت؟

داد حاتم گنجها از دست، تا دادن گرفت

نیست راهی ملک دولت را به از افتادگی

مصر را یوسف ز راه چاه افتادن گرفت

کی تواند تافت بازوی زبان قفل سکوت

با خموشی میتوان داد دل از دشمن گرفت

کور سازد چشم دل را، آرزوهای دراز

میتواند رشته یی سرچشمه سوزن گرفت

فکر دنیا، مانع سالک نگردد در طلب

خانه نتواند ز رفتن سیل را دامن گرفت

بر سر دل، سخت دندانی نمی آید ز من

می تواند شوخی طفلی، مرا از من گرفت

در جوانی کام دل واعظ بگیر از بندگی

این طلب از عمر باید در سر خرمن گرفت