کجا عاقل بهستی دل نهاده است
که ما خاکیم و، دوران گردباد است
چنین گر می شود اوقات ما صرف
به ما این زندگانی هم زیاد است
بیابی از تواضع هر چه خواهی
که خاک پا شدن خاک مراد است
کشد تیغ زبان طعن بر خویش
جگر داری که با خود در جهاد است
رسیدن تیغ را در دم بمقصد
ز دوری از رفیق کج نهاد است
خموشی عالم امن و امانست
سخن چون در میان آمد، فساد است
ز بس سرگشتگی پیچیده با ما
نسیم گلشن ما، گردباد است
بخود گر دوستی، دشمن میندوز
که کم صد دوست، یک دشمن زیاد است
بود خرج زبان از کیسه دل
قلم را روسفیدی از مدادست
نباشد مشتری جنس هنر را
گران قیمت چو شد کالا، کساد است
نفهمد گر کسی، نقص سخن نیست
چه غم خط را، کسی گر بیسواد است؟
چو وا شد غنچه، خواند در کتابش
که آخر بستگیها را گشاد است
به یکتایی، شوی ممتاز از خلق
کجا یک از عددها در عداد است
بود هرچند حق، کم گوی واعظ
که کم قدر تو از حرف زیاد است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو با جُفتِ عِنینِ خویش پیوَست،
چو شاخِ خُشک، گَشته سروِ او پَست.
چه خوش عیش و چه خرم روزگار است
که دولت عالی و دین استوار است
سخا را نو شکفته بوستان است
امل را نو دمیده مرغزار است
هنر در مد و دانش در زیادت
[...]
چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست
که خر چون دید زو، آنگونه بشکست
خر نر را . . . ون در کردم این . . . یر
به سان ماده خر خوابید در غست
چو . . . ادم ماده خر ار، کره بفکند
[...]
فلک را عهد بس نااستوار است
همه کار جهان ناپایدارست
بیا کس کز پی یک روزه راحت
بمانده روز و شب در انتظارست
هوایی دارد و آبی زمانه
[...]
به خود کشتن توان زین خاکدان رست
چنانک آن پیرماهی زافت شست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.