قوی شد لاغر از گوشمال غم ز بس ما را
برون افتاد چون چنگ از بدن تار نفس ما را
گلستانی که بیسرو قد رعنای او باشد
خیابانش ز دلگیری بود چاک قفس ما را
چه با کوه غمت سازیم؟ کز بس ناتوانیها
ز پا میافگند هنگام برگشتن نفس ما را
به آیین تواضع داد از پشت خمم عادت
بود از شیخ پیری حق این تعلیم بس ما را
نهنگ نیستی زین بحر پرشورش به کام خود
کشد ماهیصفت هردم به قلاب نفس ما را
رهایی نیست دل را زین سهیقدان دگر واعظ
ز هرسو کردهاند این نونهالان در قفس ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و ناراحتی خود صحبت میکند که باعث لاغری و ضعف او شده است. او به تصویر کشیدن یک گلستان میپردازد که بدون وجود محبوبش خالی و دلگیر به نظر میرسد. همچنین، به دشواریهایی که از غم و ناامیدی ناشی میشود، اشاره میکند و بیان میدارد که با وجود تلاشها، این غم و اندوه همیشه او را تحت فشار قرار میدهد. شاعر به اصول تواضع و تعلیمات از یک شیخ پیر نیز اشاره میکند، و نهایتاً به این نتیجه میرسد که در این دنیا، رهایی از غم و گرفتاریها ممکن نیست و او و دیگران مانند نونهالانی در قفس هستند.
هوش مصنوعی: ناامیدی و غم طاقت را از ما گرفته و وضعیت روحیمان را چنان تحت فشار قرار داده که مانند ساز بیتار، بیحالت و بیمعنا شدهایم. احساس میکنیم که این مشکلات و رنجها، ما را از وجود خودمان دور کردهاند.
هوش مصنوعی: باغی که زیبایی و رنگ و روح آن به خاطر نبودن یک جوان خوشهیکل و خوشچهره باشد، خیابانهایش پر از غم و ناامیدی است و ما را به یاد اسیر بودن و دلتنگیمان میاندازد.
هوش مصنوعی: ما چه کنید درباره غمهای تو؟ آنقدر ناتوانیهای ما زیاد است که هنگام بازگشت، نفسمان را به سختی میکشد و از پا میافکند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که احترام و تواضع را از شیخی پیر آموختم، که این خود یک عادت و رفتار خوب بود. این آموزش به من نشان داد که چگونه باید در زندگی با دقت و فروتنی عمل کنم.
هوش مصنوعی: تو در این دریای پرتنش همچون نهنگ نیستی، بلکه ماهیصفتانی هستند که دائماً به دام نفس و خواستههای ما میافتند.
هوش مصنوعی: دل را از دست این قدبلندها رها نمیکنند و واعظان از هر طرف این جوانان را در قفس قرار دادهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا ای جان، بیا ای جان، بیا فریاد رس ما را
چو ما را یک نفس باشد، نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
وز عشقِ تو نه بس باشد ز هجرانِ تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید
[...]
به کشف حال دوران نیست جام جم هوس ما را
همان جامی که ساقی عکس رو افکند بس ما را
ز شیخ هیچ کس چون جانب دیر مغان رفتم
کنون در خانقه دیگر نه بینی هیچ کس ما را
نشسته فارغ البالیم در دور تغار می
[...]
از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را
که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را
ز دست ما اگر پا بوس خوبان بر نمی آید
همین دولت که: خاک پای ایشانیم بس مارا
براه محمل جانان چنان بیخود نیم امشب
[...]
اگر چه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را
همان خرج فغان و ناله می گردد نفس ما را
مکن تکلیف سیر گلستان ما گوشه گیران را
که باغ دلگشایی هست در کنج قفس ما را
فغان کز طالع ناساز، چون گرداب در دریا
[...]
از آن تنهایی و ملک غریبی شد هوس ما را
که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.