به کشف حال دوران نیست جام جم هوس ما را
همان جامی که ساقی عکس رو افکند بس ما را
ز شیخ هیچ کس چون جانب دیر مغان رفتم
کنون در خانقه دیگر نه بینی هیچ کس ما را
نشسته فارغ البالیم در دور تغار می
به راندن دور نتوان کرد زانجا چون مگس ما را
به فریاد خمار افتاده پیر دیر بدحالم
تو خواهی بود یا خود مغبچه فریادرس ما را
غریو کوس شاه از خواب مستی در نمی آرد
چه بیداری دهد ای کاروان بانگ جرس ما را
گدایی التماس ما بود یک جرعه می در سر
نخواهد بود لعل تاج شاهی ملتمس ما را
ازان رندان شمر ما را که در رندی و شبگردی
چو مستان از عسس بگریزد ار بیند عسس ما را
چو فانی غرق می گشتیم لیکن عاقبت یابند
حریفان بر کنار افکنده زین دریا چو خس ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عاشقانه و مستی شاعر پرداخته و به کشف حقیقت و زیباییهای زندگی اشاره میکند. شاعر از «جام جم» صحبت میکند که سمبل جستجوی حقیقت و لذتهای زندگی است. او به سفر به سمت دیر مغان و خانقاهها میپردازد و احساس تنهایی و دلتنگی را در دل دارد. شاعر در حال دلسپردن به مینوشی و بیخیالی است و از درد و رنج خمار مستی خود میگوید. همچنین، او از فرار رندان از دست نگهبانان شب یاد میکند و به عاقبت حریفان اشاره دارد که در نهایت به برخی نکات مهم زندگی پی میبرند. به طور کلی، شعر بیانگر جستجوی روحی و اجتماعی شاعر در دنیای پر از چالشهای زندگی است.
هوش مصنوعی: در دنیای پر از تغییرات و نوسانات، آرزوی ما جامی است که همچون جام جم، حقایق را نمایان کند. همان جامی که ساقی با آن تصویر چهرهاش را به ما نشان داد.
هوش مصنوعی: هیچ کدام از کسانی که به شیخ مراجعه کردند، به اندازه من به میخانه قدیمی نرفتهاند و حالا که به خانقاه دیگری رفتهام، دیگر کسی را آنجا نمیبینم.
هوش مصنوعی: ما با آرامش و بیخیالی در دور ادای نوشیدنی نشستهایم و نمیتوانیم از آنجا حرکت کنیم، مانند مگسی که به دور خود میچرخد.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وضعیت ناخوشایند خود اشاره میکند و از کسی که به او نزدیک است، میخواهد که در این شرایط سخت به او کمک کند. او در نهایت از این شخص میپرسد که آیا او را در این حال و روز رها خواهد کرد یا خیر.
هوش مصنوعی: صدای طربناک و پرشور شاهانه، نه تنها ما را از خواب عمیق بیدار نمیکند، بلکه این صدای جرس کاروان هم نمیتواند ما را به بیداری و هوشیاری دعوت کند.
هوش مصنوعی: گدایی که به درگاه ما میآید، درخواست یک جرعه شراب دارد، اما در حقیقت نمیخواهد چیز ارزشمندی مانند گوهر تاج پادشاهی را که ما به او عرضه کردهایم، بپذیرد.
هوش مصنوعی: از این رندها ما را بشناس که در حال مستی و شبگردی، مانند مستانی که از نگهبانان فرار میکنند، اگر نگهبان ما را ببینند.
هوش مصنوعی: ما در دنیا غرق لذت و شگفتی بودیم، اما در پایان، دوستان و همراهان ما از این دنیای پر زرق و برق جدا شدند و ما را همچون علفی در کنار این دریا رها کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا ای جان، بیا ای جان، بیا فریاد رس ما را
چو ما را یک نفس باشد، نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
وز عشقِ تو نه بس باشد ز هجرانِ تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید
[...]
از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را
که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را
ز دست ما اگر پا بوس خوبان بر نمی آید
همین دولت که: خاک پای ایشانیم بس مارا
براه محمل جانان چنان بیخود نیم امشب
[...]
اگر چه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را
همان خرج فغان و ناله می گردد نفس ما را
مکن تکلیف سیر گلستان ما گوشه گیران را
که باغ دلگشایی هست در کنج قفس ما را
فغان کز طالع ناساز، چون گرداب در دریا
[...]
قوی شد لاغر از گوشمال غم ز بس ما را
برون افتاد چون چنگ از بدن تار نفس ما را
گلستانی که بیسرو قد رعنای او باشد
خیابانش ز دلگیری بود چاک قفس ما را
چه با کوه غمت سازیم؟ کز بس ناتوانیها
[...]
از آن تنهایی و ملک غریبی شد هوس ما را
که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.