گنجور

 
ترکی شیرازی

ای سر به سنان رفته، تن افتاده به میدان!

گویا خبرت نیست زما جمع اسیران

تو رفته به خوابی و نداری خبر ای شاه!

کز هجر تو ما را نرود خواب به چشمان

کشتند لب تشنه تو را بر لب دریا

دادی ز وفا در ره جانان، ز عطش جان

بر پیکر تو گریه کنم یا به سر تو

یا بهر غریبی تو ای خسرو خوبان!

ای کاش! بدی مادر من تا که بدیدی

بی سر تن صد چاک تو با زخم فراوان

ای جان برادر! ندهد خصم امانم

تا گریه کنم بر تو در این دشت و بیابان

اطفال تو از سوز عطش، در تب و تابند

بر گو چه کنم باغم این جمع یتیمان

بردار سر از خاک و نظر کن که سکینه

پایش شده پرآبله، از خار مغیلان

ما را برد از راه جفا شمر سوی شام

با این دل پر حسرت و با دیده گریان

ما را نبود طاقت جمازه سواری

جمازهٔ بی محمل، که اکنون بود عریان

دوری ز جمال تو به حدی شده مشکل

کآید ستم شمر و سنان، در نظر آسان

به اله عجبی نیست کز این مرثیه «ترکی»

از دیدهٔ حضار رود سیل بهمان

در روز جزا جمله شود در ثمینی

هر دانهٔ اشکی که فشانند به دامان

از دانهٔ اشکی که فشانند ز دیده

خاموش شود روزجزا آتش نیران

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

این گنبد گردان که برآورد بدین سان

…ـان

ای منظره و کاخ برآورده به خورشید

تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان

فرخی سیستانی

تاچون ز در باغ درآید مه نیسان

از دیدن او تازه شود روی بساتین

ناصرخسرو

این گنبد پیروزهٔ بی‌روزن گردان

چون است چو بستان گه و گاهی چو بیابان؟

من خانه نه دیدم نه شنیدم به جز این نیز

یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان

ناگاه گلستانش پدید آرد گلها

[...]

ازرقی هروی

المنه لله که خورشید خراسان

از برج شرف گشت دگر باره درخشان

المنه لله که آراست دگر بار

دیوان خراسان بسزاوار خراسان

المنه الله که از کشتی عصمت

[...]

قطران تبریزی

آن غیرت یزدان نگر و قدرت یزدان

از قدرت یزدان چه عجب غیرت چندان

هرگز نرسد کس بسر قدرت ایزد

هرگز نرسد کس بسر غیرت یزدان

گه کوه و بیابان کند از باغ و بساتین

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه