تا سایهٔ مبارک تو بود بر سرم
فرخنده بود طالع و، رخشنده اخترم
تا آفتاب روی توام رفت از نظر
روزم چو شام تار شد و تیره معجرم
من روز و شب دلم به تو خوش بود حالیا
تنها به شهر شام، چسان شب به سر برم
گویند رفته باب تو چندی سوی سفر
طفلم ولی نمی شود این حرف باورم
دوران فشانده گرد یتیمی به چهره ام
گردون فکنده زهر اسیری به ساغرم
من بلبل ریاض تو بودم ولی کنون
در آتش فراق تو همچون سمندرم
ز آیینهٔ دلم نرود عکس این دو تن
گه در خیال اکبر و گه فکر اصغرم
ای ناخدای آرزوی من بیا ببین
در بحر غم، چو کشتی بگسسته لنگرم
گرداب غصه حایل و مواج بحر غم
زین ورطه مشکل است که جانی بدر برم
گویم به حضرتت گله های شب فراق
روزی اگر وصال تو گردد میسرم
خشکید آب چشم من از بس گریستم
جای سرشک، خون چکد از دیدهٔ ترم
یکدم اگر به دفتر «ترکی» نظر کنی
دانی که روزگار، چه آورده بر سرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و دلتنگی خود برای محبوبش سخن میگوید. او میگوید که تا زمانی که سایه محبوبش بر سرش بوده، زندگیاش شاداب و خوش یمن بوده، اما اکنون که محبوبش از او دور شده، روزها و شبهایش تیره و تار شده است. او در غم فراق محبوبش مانند پرندهای در آتش میسوزد و خود را در ورطهای از غم و اندوه میبیند. شاعر به خاطر دوری محبوبش به یتیمی دچار شده و در دریای غم، احساس گمشدگی و بیپناهی میکند. در انتها، با اشاره به درد و رنج فراق، از محبوبش میخواهد که نگاهی به حال او بیندازد و از روزگار سختی که بر او گذشته، آگاه شود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سایهٔ نیکو و پر برکت تو بر سرم بود، سرنوشت من خوشیمن و ستارهام درخشان بود.
هوش مصنوعی: وقتی که نور چهرهات از نظرم دور شد، روزم مانند شب تاریک و کسلکننده شد و حجابم نیز تیره و نا امیدکننده گردید.
هوش مصنوعی: من در تمام روز و شب به تو فکر میکردم و شادم بودم، اما حالا که تنها در شهر شام هستم، نمیدانم چطور شب را بگذرانم.
هوش مصنوعی: میگویند که پدر تو برای مدتی به سفر رفته، اما من نمیتوانم به این گفته اعتماد کنم.
هوش مصنوعی: سرنوشت و زمانه، تنها یتیمی را در چهره من ثابت کرده است و آسمان، زهر اسارت را در جام من ریخته است.
هوش مصنوعی: من در باغ تو مانند بلبل بودم، اما اکنون در آتش دوری تو مانند سمند آتشین در عذابم.
هوش مصنوعی: در دل من، تصویر این دو نفر از بین نمیرود؛ گاهی در خیال اکبر و گاهی در فکر اصغر.
هوش مصنوعی: ای فرمانده آرزوهای من، بیا و ببین که در دریای غم، مانند کشتیای که دچار طوفان شده و لنگرش شکسته، گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: در این دکلمه، شاعر از دشواری و سختیهای زندگی صحبت میکند. او به این اشاره دارد که غم و اندوه مانند گردابی عمیق و پرموج، او را احاطه کرده است و فرار از این وضعیت بسیار دشوار است. به طور کلی، احساس میکند که از این وضعیت پرخطر و غمانگیز رهایی ندارد و برای او فرار از آن تقریباً غیرممکن شده است.
هوش مصنوعی: میگویم به مهرت که دلخوشیها و ناراحتیهای شب جدایی را یادآوری کنم، اگر روزی وصال تو ممکن شود.
هوش مصنوعی: چشم من از شدت گریه خشک شده و به جای اشک، خون از چشمانم میریزد.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای به نوشتههای من نگاه کنی، متوجه خواهی شد که روزگار چه مصائبی بر سر من آورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم
آن خر سری که شعر سراید بلحن خر
پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم
یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست
[...]
تا آمد از عدم به وجود اصل پیکرم
جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم
خون شد دلم در آرزوی آنکه یک نفس
بیخار غم ز گلشن شادی گلی برم
پیموده گشت عمر به پیمانهٔ نفس
[...]
ای طالع نگون ز تو تا کی قفا خورم
وی چرخ واژگون ز تو تا کی جفا برم
روزی بخشم بشکنم این مهر مهر تو
وین پرده کبود تو بر یکدگر درم
از دور تو چه باک که من قطب ثابتم
[...]
هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم
ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
اندر بها ز گوهر عالم فزون بود
هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب
[...]
داند جهان که قره عین پیمبرم
شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم
چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم
دری پر از عجایب دریا شود به حکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.