هر که را عشق دلبری به سر است
میتوان گفتنش که خود بشر است
وآنکه از عشق، بی خبر باشد
جانور بلکه کم زجانور است
ما سوی را به نیم جو نخرد
هرکه از سر عشق باخبر است
عشق گنج است و عاشقی گنجور
عشق دریا و عاشقی گهر است
هر که عاشق نشد در این عالم
به مثل چون درخت بی ثمر است
عاشقی نیست کار بوالهوسان
که ره عشق، راه پر خطر است
عاشقان را شروط بسیار است
کاولین شرط، ترک جان و سر است
پا به میدان عشق، هر که نهاد
سینه اش تیر عشق را سپر است
عاشقی پیشهٔ حسین علی است
که در آفاق، نام او سمر است
جان به قربان نام آن عاشق
که زجان، نام او عزیزتر است
«ترکیا» عشق از حسین آموز
که چنین عشق، عشق با اثر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر چه خواهیکنیکه حکم تراست
زآنکه حکمت ورای چون و چراست
تا زمین زیر گنبد خضراست
بی جهانیان جهان نیاید راست
طفل اشکم مدام در نظر است
چه توان کرد؟ پارهٔ جگر است
میرود یار و مدعی از پی
خوب و زشت زمانه در گذر است
نیکویی کن شها که در عالم
نام شاهان به نیکویی سمر است
یک صحیفه ز نام نیک ترا
بهتر از صد خزانه گهر است
هیچ نعمت چو زندگانی نیست
به خوشی نزد هر که جا نور است
منم آن کسی که زندگانی من
بی تو از روز مرگ تلخ تر است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.