گنجور

 
ترکی شیرازی

چندای شوخ پری چهره!تو باحیله و رنگ

شیشهٔ عمر مرا می زنی از خشم، به سنگ

من به فکر تو و تو با دگران باده گسار

من به تو بر سر صلح و، تو به من بر سر جنگ

صف مژگان تو ای شوخ دل آرا!دیدم

یادم آید زصف آراستن لشکر زنگ

گیسوی مشک فشان است تو را بر سر دوش

یا که بر شاخ صنوبر، شده زاغی آونگ

من که از نوک قلم صورت مویی بکشم

نتوانم که زنم نقش میانت بی رنگ

خواستم شعری در وصف دهانت گویم

نتوانستم و گردید مرا حوصله تنگ

«ترکی» از بخت بد افتاده زشیراز به هند

ترسم آبشخورش آخر بکشد سوی فرنگ

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

بر کش ای تُرک و بیکسو فکن این جامه جنگ

چنگ بر گیر و بنه درقه و شمشیر از چنگ

وقت آن شد که کمان افکنی اندر بازو

وقت آنست که بنشینی و برداری چنگ

دشمن از کینه بر آمد به کمینگاه مرو

[...]

مسعود سعد سلمان

دو سعادت به یکی وقت فراز آمد تنگ

یکی از گردش سال و یکی از شورش جنگ

ما از این هر دو به شکر و به ثنا قصد کنیم

زانکه انده شد و شادی سوی ما کرد آهنگ

ماه نوروز دگر بار به ما روی نمود

[...]

امیر معزی

برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ

که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ

باد نوروزی با باغ همی صلح کند

من و تو هر دو چرا بیهده باشیم به جنگ

سبز رنگ است ز سبزه سر کوه و لب جوی

[...]

سنایی

ای سنایی نشود کار تو امروز چو چنگ

تا به خدمت نشوی و نکنی قامت چنگ

سر سرهنگان سرهنگ محمد هروی

که سر آهنگان خوانند مر او را سرهنگ

آنکه روی همه هشیاران آمد به شتاب

[...]

حکیم نزاری

عشق اگر باز گرفتی ز گریبانم چنگ

خونِ دل برمژه از دیده نبودی آونگ

رنگ پوشیدم و هم رنگ نمی شد با من

هم بینداختمش نه منم اکنون و نه رنگ

تا دل و دیده نخواهند و نبینند به کس

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه