گنجور

 
طغرل احراری

سواد سرمه شام است در چشم نگار من

به جز ظلمت دگر چیزی نبیند روزگار من

ازآن سرگشته‌ام در وادی عشق پری‌رویی

که باشد مرکز پرگار حسرت اختیار من

نباشد حاصل عمرم به جز داغ جدایی‌ها

کجا سر بر زند جز لاله از خاک مزار من؟!

چرا مهر بتان با عاشقان بوالهوس باشد؟

ازین سواد و غم یارب تبه شد حال زار من!

اگر چه دورم از دیدار وصل او ولی باشد

کتاب لوح دیوان خیالش در کنار من

هزار افتاده دارد بر سر کویش چو من لیکن

به جز صوت فراق او نیابی از هزار من!

ز بیم آنکه ننشیند به چین دامنش گردی

به راهش آب می‌پاشید چشم انتظار من

ز بس کردم تحمل در غم هجران او طغرل

میان عاشقان بسیار باشد اعتبار من

 
 
 
حکیم نزاری

مرا جانانه‌ای باید که باشد غم گسارِ من

میانِ نازکش باشد همه شب در کنارِ من

چه خوش باشد دل آرامی که چون از خواب برخیزد

به غمزه چشمِ مستِ او کند دفعِ خمار من

اگر باشد قیامت باشد اللّهمَّ ارزُقنا

[...]

اوحدی

سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من

که فتح‌الباب هجرانست و تحویل نگار من

مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او

از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من

من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل

[...]

جامی

پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من

ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من

به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم

سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من

نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه

[...]

اهلی شیرازی

چنان گردد خیالش چشم اشکبار من

که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من

شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو

که هر مو دور ازو خاریست در جسم فکار من

ز من دارد فراغ آنشوخ و من در آتش محنت

[...]

صائب تبریزی

به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من

به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه