تا کشد از رخ نقاب آن ماه سیمینساق من
غوطه در حیرت زند این دیده مشتاق من
طاق ابرویش بدیدم جفت کلفت شد دلم
رفت در سودای او بر باد جفت و طاق من!
بر سرم افتاده تا سودای آن شیرینسخن
میسزد بر کهکشان پهلو زند قلپاق من!
ماش دل دادیم چون گندم به عشق او نخود
قسمت سیمرغ غم شد ارزن و قوناق من
گوشت از تن رفت آخر در هوای وصل او
ماند در صحرای هجران استخوان قاق من!
تا بدیدم ساق سیمینش دلم بیمار شد
حبذا قربان ساق او تن ناساق من!
در جهان مثل قدش چاقم نمیگیرد دگر
بس که چون سرو قد او راست باشد چاق من
از کمان با ضرب بازو راست تیر آید برون
شد رقیب کجسعادت راست از شلاق من
طغرل اوج کمالم صید معنی میکنم
لفظ بیمعنی بود بیجا مکن اطلاق من!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.