تا نگه از چشم حیران کردهایم
خانه آیینه ویران کردهایم
عالمی ما را مسخر شد مگر
یاد انگشت سلیمان کردهایم؟!
خویش را در محفل بزم ادب
بهر عید وصل قربان کردهایم
لذت دردش گر اینست ای طبیب
بگذر از ما ترک درمان کردهایم!
با وفای یار همچون زلف او
در شکست عهد پیمان کردهایم
اشک نومیدی ز چشم انتظار
بر در امید دربان کردهایم
جان به یک نیمنگاهش باختیم
مشکل خود سخت آسان کردهایم
چون سراب اندر بیابان جنون
از سرشک خویش طوفان کردهایم
ما غلط پیش لبش از ناقصی
قصه لعل بدخشان کردهایم
شد فغان شانه خشک از تاب غم
روغن از شمع شبستان کردهایم
ما و مجنون خوانده در فن جنون
زان سبب ترک دبستان کردهایم
گرچه در هجریم از یاد رخش
دم به دم سیر گلستان کردهایم
همچو گل امروز از باغ سخن
معنی بسیار سامان کردهایم
حبذا طغرل که بیدل گفته است
یار میآید چراغان کردهایم!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از هجوم اشک ما بیدل مپرس
یار میآید چراغان کردهایم
همین شعر » بیت ۱۴
حبذا طغرل که بیدل گفته است
یار میآید چراغان کردهایم!
بر دل تو جمله آسان کردهایم
گرچه پیدا بود پنهان کردهایم
جان و دل ایثار جانان کردهایم
عمر و سر در کار ایشان کردهایم
جان فدا کردیم در میدان عشق
این کرم چون شیرمردان کردهایم
جرعهٔ می را به عالم دادهایم
[...]
در جگر صد رنگ توفان کردهایم
تا سرشکی نذر مژگان کردهایم
حیرت از طاووس ما پر میزند
وحشتی را نرگسستان کردهایم
اخگر ما پردهٔ خاکسترست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.