کمانداری که در قتلم بود تعجیل تأخیرش
نه تیرش را ز دل کندن توانم نی دل از تیرش
چو بر نخجیر تیر اندازد آن شوخ از خدا خواهم
که آیم در نظر در صیدگه برشکل نخجیرش
در رحمت بود خندان و خوش برمردمان آن رو
مکن گو برمن از چین جبین هر لحظه زنجیرش
گدازد سنگ را آتش دریغا کآتشین آهم
نباشد در دل سنگین جانان هیچ تأثیرش
چه جمعیت دهد زلفش که گر بینم به خواب آن را
نباشد جز پریشانحالی من هیچ تعبیرش
نیاید زآب و گل شکلی بدین خوبی و مطبوعی
همانا دست تقدیر از دل و جان کرده تخمیرش
چو جامی جان دهد بر لوح خاکش این رقم بادا
که جز خوبان نخواهد هیچ کس اخلاص و تکبیرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیباییهای معشوق است. شاعر از تیر کمانداری صحبت میکند که او را به شدت مجروح کرده و نمیتواند دلش را از تیر عشق او جدا کند. او درخواست میکند که در صیدگاه معشوقش حضور داشته باشد و از لطف و زیبایی او بهرهمند شود. شاعر به جذابیتهای ظاهری معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز جز پریشانی در دل او نمیماند. همچنین بر تأثیر عواطف و احساسات عمیق بر دل سنگین و سخت اشاره دارد و بیان میکند که هیچ شکلی به زیبایی معشوق نیست. در نهایت، او آرزو دارد که در زندگیاش تنها خوبان و صادقان باشند.
هوش مصنوعی: کمانداری که قرار بود مرا به قتل برساند، هم در عجله است و هم در تأخیر. نمیتوانم تیرش را از دل جدا کنم و دل را از تیر او رها کنم.
هوش مصنوعی: وقتی آن خوشقواره تیر را به سمت شکاری رها کند، از خدا میخواهم که در شکارگاه در نظر او قرار گیرم، به گونهای که شبیه همان شکار باشد.
هوش مصنوعی: در آغوش رحمت، خوشحال و خندان به سر میبرند، اما بر تو نباید خشمگین بود. از چینهای پیشانیات هر لحظه بر من مانند زنجیری سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: آتش میتواند سنگ را ذوب کند، اما آه سوزان من هیچ تأثیری بر دل سنگین محبوب ندارد.
هوش مصنوعی: زلف سریع و پیچیده او چه جمعیتی به من میدهد! اگر او را در خواب ببینم، هیچ تفسیر و دلیل دیگری نخواهم داشت جز اینکه حالت پریشان و نا آرامیام را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اینطور به نظر میرسد که هیچچیز دیگری به این زیبایی و دلپذیری نمیتواند از آب و گل شکل بگیرد و این نشان میدهد که تقدیر از عمق وجود انسانها آن را ساخته است.
هوش مصنوعی: وقتی جام جان بر زمین ثبت شود، این نشانه وجود دارد که هیچکس جز نیکان، صداقت و بزرگی او را نخواهد خواست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلارامی که حیرانم من از حسن جهانگیرش
رخ او آیتی در حسن و نور قدس تفسیرش
چو دست عشق او گیرد کمان حکم در قبضه
نه مردی گر برو داری که برجز تو رسد تیرش
چو زلف او کند در بند مجنونان عشقش را
[...]
نشد از زخم تیر آهو گریزان روز نخجیرش
از آنشد تا کسی بیرون نیارد از درون تیرش
هر آن عاشق که شد آشفته زنجیر موی تو
بجز پیش تو نتوان داشتن جایی بزنجیرش
به خوابم دوش میخواندی میان لاله زار گل
[...]
ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش
که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش
زخون صید اگر صحرا شود دریا،چه غم دارد؟
که از سنگین دلی برکوه باشد پشت شمشیرش
مخور ازطفل طبعی روی دست دایه گردون
[...]
به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش
چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش
نبیند در لحد هم کشتهٔ مژگانش آسایش
که باشد هر کف خاکی به پهلو پنجهٔ شیرش
به راه انتظار ناوکش خون دل حسرت
[...]
چنین تا کی تپد در انتظار زخم نخجیرش
درآغوش کمان بر دل قیامت میکند تیرش
مگر آن جلوه دریابد زبان حیرت ما را
که چون آیینه بیحرف است صافیهای تقریرش
اگر این است برق خانه سوز شعلهٔ حسنت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.