گنجور

 
طغرای مشهدی

جوان مردم، ولیکن نه زنی دارم نه فرزندی

نبوده غالبا در طالع من، دشمن چندی

ندارم قوتی، ورنه چو تیر از کمان جسته

ازین مهمانسرای بی حلاوت، می زدم کندی

صراحی در بناگوش قدح سرگرم قلقل شد

چو آن مادر که هر دم طفل خود را می دهد پندی