گنجور

 
طغرای مشهدی

داد بی موجب عنانم را به دست رهزنی

آنچه من از دوست دیدم، کس ندید از دشمنی

بر نمی تابد دلم از نازکیها حرف سخت

صد شکست آید برین مینا، ز خارا گفتنی

سبز پوشیدن مکرر گشت ای سرو چمن

گر توانی، همچو مینا سرخ کن پیراهنی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode