گنجور

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴ - نی محزون

 

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می‌دانم

که تو از دوری خورشید چه‌ها می‌بینی

تو هم ای بادیه‌پیمای محبت چون من

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵ - نفرین

 

چو ابرویت نچمیدی به کام گوشه نشینی

برو که چون من و چشمت به گوشه ها بنشینی

چو دل به زلف تو بستم به خود قرار ندیدم

برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی

به جان تو که دگر جان به جای تو نگزینم

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶ - دالان بهشت

 

شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی

لرزان به سان ماه و لغزان به سان ماهی

آمد ز برف مانده بر طُرّه شانهٔ عاج

ماه است و هرگزش نیست پروای بی‌کلاهی

افسون چشم آبی در سایه‌روشنِ شب

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷ - ماه هنرپیشه

 

تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی

یک عمر قناعت نتوان کرد الهی

دیریست که چون هاله همه دور تو گردم

چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی

بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸ - ماه سفرکرده

 

ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی

نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی

شد آه منت بدرقه راه و خطا شد

کز بعد مسافر نفرستند سیاهی

آهسته که تا کوکبه اشک دل افروز

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹ - جمال بقیت اللهی

 

سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهی

ستاره کوکبه آفتاب خرگاهی

به لاجورد افق ته کشیده برکه شب

مه و ستاره تپیدن گرفته چون ماهی

صلای رحلت شب داد و طلعت خورشید

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰ - دنیای دل

 

چند بارد غم دنیا به تن تنهایی

وای بر من تن تنها و غم دنیایی

تیرباران فلک فرصت آنم ندهد

که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی

لاله‌ای را که بر او داغ دورنگی پیداست

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱ - عشق پیری

 

مژه سوزن رفویی، نخی از شکنج مویی

که زنی به پاره‌های دلم ای پری رفویی

به عزای لاله‌ها و به خزان آرزوها

چه شد ای بهار لاله که شنیدم از تو بویی

دگر آبگینهٔ دل دو سه ریزه خرده شیشه‌ست

[...]

شهریار
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱

 

دل در همه حال تکیه‌گاه است مرا

در ملک وجود پادشاه است مرا

از فتنهٔ عقل چون به جان می‌آیم

ممنون دلم خدا گواه است مرا

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲

 

اگر دانی زبان اختران را

شبانه بشنوی راز جهان را

سکوت شب به صد آهنگ خواند

به گوشت قصه های آسمان را

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳

 

بر قلهٔ کهسار، درختی برپاست

بر شاخ درخت، آشیانی پیداست

غم کوه و درخت، زندگانی من است

بر شاخ درخت، مرغکی نغمه‌سراست

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴

 

سرمایهٔ عیش، صحبت یاران است

دشواری مرگ، دوری ایشان است

چون در دل خاک نیز یاران جمعند

پس زندگی و مرگ به ما یکسان است

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵

 

از مرگ نترسم که مددکار من است

در روز پسین مونس و غمخوار من است

اجداد مرا برده به سر منزل خاک

این مرکب خوشخرام رهوار من است

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

کشتند بشر را که سیاست این است

کردند جهان تبه که حکمت این است

در کسوت خیرخواهی نوع بشر

زادند چه فتنه ها، مهارت این است

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷

 

با خلق نکو بِزی که زیور این است

در آینهٔ جمال، جوهر این است

آن قطرهٔ اشکی که بریزد بر خاک

بردار که گنج لعل و گوهر این است

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸

 

ای غره به اینکه دهر فرمانبر توست

وین ماه و ستاره و فلک چاکر توست

ترسم که ترا چاکر خود پندارند

آن مورچگان که رزقشان پیکر توست

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹

 

تا بر لب من آه شررباری هست

بر ساز شکستهٔ دلم تاری هست

درهای امید را اگر بربستند

تا مرگ بود رخنهٔ دیواری هست

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰

 

ای مشت گل این غرور بیجای تو چیست؟

یک بار به خود نگر که معنای تو چیست؟

یک جعبهٔ استخوان، دو پیمانهٔ خون

پنهان تو چیست؟ آشکارای تو چیست؟

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱

 

بی‌دولت عشق زندگانی نفسی‌ست

هنگامهٔ عشرتِ جوانی هوسی‌ست

بی‌باد بهار جای گل در گلشن

یا دستهٔ خار خشک یا مشت خسی‌ست

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲

 

هر صبح که کردیم به غم شام گذشت

هر جور که دیدیم ز ایام گذشت

آلام اگر دست ز ما باز نداشت

ما پیر شدیم و درک آلام گذشت

خلیل‌الله خلیلی
 
 
۱
۶۵۴۹
۶۵۵۰
۶۵۵۱
۶۵۵۲
۶۵۵۳
۶۵۶۶