سپاه صبح زد از ماه خیمه تا ماهی
ستاره کوکبه آفتاب خرگاهی
به لاجورد افق ته کشیده برکه شب
مه و ستاره تپیدن گرفته چون ماهی
صلای رحلت شب داد و طلعت خورشید
خروس دهکده از صیحه سحرگاهی
به جستجوی تو ای صبح در شبان سیاه
بسا که قافله آه کردهام راهی
خدیو خرگهی بر خیمه گو بزن بیرون
چو مهر تکیه به شمشیر و مغفر شاهی
عجب مدار به شمشیر او غبار قرون
چرا که آینهٔ عاشقان بُوَد آهی
نمانده چشمه آب بقا به ظلمت دهر
به جز چراغ جمال بقیت اللهی
برآی از افق ای مشعل هدایت شرق
برآر گله این گمرهان ز گمراهی
ز سایهای که به خاک افکنی خوشم چه کنم
همای عرش کجا و کبوتر چاهی
ملک به سجدهٔ آدم به کلک مژگان زد
بر آستان تو توقیع آسمانجاهی
خوشم که نقل حدیثت فتاده در افواه
بسا که نصّ حدیث است نقل افواهی
بشارتی به خدا خواندن و خدا دیدن
که این بشر همه خودبینی است و خودخواهی
دلی که آینهگردان شاهد غیبیست
چه عیب داردش از سرّ غیب آگاهی
به گوش آنکه صدای خدا نمیشنود
حدیث عشق من افسانهای بود واهی
تو کوه و کاه چه دانی که شهریارا چیست
به کوه محنت من بین و چهره کاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف صبح و طلوع خورشید و زیباییهای آن میپردازد. شاعر از شب و ظلمت آن به صبح روشنی میرسد و به اهمیت نور و هدایت اشاره میکند. او به جستجوی حقیقت و خداوند در دل شب میپردازد و بر این نکته تأکید میکند که زیبایی و نور حقیقی تنها از آنِ خداوند است. در این مسیر، شاعر به عشق و آگاهی از غیب نیز اشاره میکند و میگوید که دلهای آینهوار درک عمیقتری از واقعیت دارند. همچنین با تأمل در وجود خود و جامعه، به محدودیتهای انسانی و خودبینیها اشاره میکند و به دنبال روشنایی و راهنمایی است. در نهایت، شاعر با نوعی عجز و حیرت از عظمت خداوند و محبتش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: نیروهای صبحگاهی از سمت ماه به حرکت درآمدند و در هر گوشه، ستارهها مانند پرچمهایی درخشان بر افراشتهاند، در حالی که آفتاب مانند یک شاهین بر فراز آسمان نشسته است.
هوش مصنوعی: در افق شب، دریاچهای به رنگ لاجوردی است که مه و ستارهها در آن تابش و تپش دارند، مانند ماهیای که در آب شنا میکند.
هوش مصنوعی: سحرگاه، صدای گنجشکها و سیاهپوشی طبیعت نشاندهندهی پایان شب و آمدن روشنایی روز است، و با طلوع خورشید در دشت، آواز خوکها و دیگر موجودات زنده آغاز میشود.
هوش مصنوعی: در جستجوی تو ای صبح، در دل شب تار، بارها با آه و ناله، راهم را پیش گرفتهام.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، وقتی که بر خیمه فرمان میزنی، به مانند خورشید که به شمشیر و کلاهخود شاهی تکیه میدهد، از خیمه بیرون بیا و بر دیگران تأثیر بگذار.
هوش مصنوعی: بهتراز آن است که به کارد و شمشیر او توجه کنی، چرا که درد و غبار زمانه، تنها بخشی از حقیقت است. در واقع، عشق و احساسات عمیق، مانند آینهای هستند که نشاندهنده عمق عشق و محبت هستند.
هوش مصنوعی: در دنیای تاریک و پر از ظلمت، دیگر چشمهای از آب زندگی و بقا باقی نمانده است و تنها نور زیبایی و جمال بقیت الله است که در دل این تاریکی میدرخشد.
هوش مصنوعی: ای مشعل هدایت شرق، از افق ظهور کن و گمراهان را از راهی که در آن گرفتار شدهاند، نجات بده.
هوش مصنوعی: از سایهای که بر روی زمین میافکنی، خوشحال هستم. اما چه کار میتوانم بکنم که پرنده آسمان کجا و کبوتر چاه کجاست؟
هوش مصنوعی: فرشتگان به خاطر مقام آدم، با ناز و لطافت بر درگاه تو تعظیم کردند و این نشان از عظمت توست.
هوش مصنوعی: خوشحالم که داستان تو بر سر زبانها افتاده است؛ زیرا ممکن است این نقل از زبانها، خود گواهی بر درستی آن داستان باشد.
هوش مصنوعی: خبر خوشی از خدا دریافت کردن و در عین حال مشاهده کردن که این انسانها پر از خودبینی و خودخواهی هستند.
هوش مصنوعی: دلهایی که در برابر زیباییهای نهفته و پنهان خداوند باز و حساسند، چرا باید از اسرار ناخودآگاه و غیب بیخبر باشند؟
هوش مصنوعی: کسی که به صدای خدا گوش نمیدهد، داستان عشق من را تنها یک افسانه بیمحتوا میداند.
هوش مصنوعی: تو چه میدانی که در دل شهریار چه حالتی وجود دارد؟ به سختیهای من نگاه کن تا ببینی چقدر دردمند و رنجور هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چرا چو روز بهار ای نگار خرگاهی
بر این غریب نه بر یک نهاد و یک راهی
گهی به لطف چو عیسا مرا کنی فلکی
گهی به قهر چو یوسف کنی مرا چاهی
گهی به بوسه امیرم کنی به راهبری
[...]
هلال ماه صیام از سپهر ناگاهی
بتافت آنک، ربی و ربک اللهی
بسان زورق سیمین میان دریائی
بشکل نعلی زرین فتاده در راهی
چنانکه بردم طاوس نیم دایره
[...]
زهی مسخّر حُکمت ز ماه تا ماهی
شه ستاره سپاه و سپهر درگاهی
چو بندگان، مه و خورشید بر درت شب و روز
نشسته اند به هر خدمتی که در خواهی
تویی که از ره تسبیب، قسط روزی خلق
[...]
همای چتر فلک سای ارسلانشاهی
که باد سایه ی چترش ز ماه تا ماهی
کشید رخت بر این آشیان، ز اوج ظفر
شکار کرده هر اقبال را، که میخواهی
گرفته روی ممالک ز تیغش آرایش
[...]
چه خوش بود که به بالینِ خفته ناگاهی
چو چشم باز گشایم مرا رسد ماهی
فقیر را چه سعادت ورایِ آن باشد
که سر به کنجِ خرابش در آورد شاهی
میانِ ظلمتِ شب نورِ طلعتش باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.