گنجور

 
طبیب اصفهانی

سر منزل سلمی که منم دل نگرانش

از رشگ نخواهم که بیابند نشانش

شوخی که منم زخمی تیری ز کمانش

فتراک ز مرغان حرم گشته گرانش

بودیم بره منتظرش عمری و غافل

بگذشت و دریغا نگرفتیم عنانش

آن چشم که یکبار برویم نگشودی

بینم بچه سان بر رخ غیری نگرانش

آن گوش که یکبار ندادی بفغانم

تا چند توان داد بحرف دگرانش

از عشوه پیداش بیابند حریفان

کن ذوق که یابم ز نظرهای نهانش

مخصوص منش هست نهان لطفی و ایکاش

اغیار ندانند بمن لطف نهانش

در باغ جهان نیست نهالی که نباشد

با نخل برومند تو پیوند نهانش

آواره از آن بادیه ام من که فتادست

چون ریگ روان بر سر هم تشنه لبانش

خوش باش که رفته است طبیب آنقدر ازخویش

کز دل نرسد حرف شکایت بزبانش

 
 
 
حکیم نزاری

هیهات نزاری بنگر بوسه ستانش

زلفش بکش و لب بگز و بوسه ستانش

با آن که چنین است مشو غرّه به حسنش

بی کار چرا باشی مگذار چنانش

مگریز ز تیرِ مژۀ مستش اگرچه

[...]

ابن یمین

هر نکته که از گفتن آن بیم گزندست

از دشمن و از دوست نهان دار چو جانش

هر گاه که خواهی بتوان گفت و چو گفتی

هر وقت که خواهی نتون کرد نهانش

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
خواجوی کرمانی

بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش

جز خنده نشانی نشنیدم ز دهانش

زان نادره ی دور زمان هر که خبر یافت

نبود خبر از حادثه ی دور زمانش

بگذشت و نظر بر من بیچاره نیفکند

[...]

محتشم کاشانی

صد سال ز من دارد اگر هجر نهانش

به زان که ببینم به طفیل دگرانش

می‌کرد شبی نسبت خود شمع به خوبان

چون خواست که نام تو برد سوخت زبانش

دل داشت یقین نیستی آن دهن اما

[...]

عرفی

آن گه که تو باشی در مردن نگرانش

با صد هوس از دل نرود حسرت جانش

دل بهر هلاک از تو طلب کرد نگاهی

غافل که دهد عمر ابد لذت جانش

بی بهره شهید تو که از پرسش محشر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عرفی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه