سر منزل سلمی که منم دل نگرانش
از رشگ نخواهم که بیابند نشانش
شوخی که منم زخمی تیری ز کمانش
فتراک ز مرغان حرم گشته گرانش
بودیم بره منتظرش عمری و غافل
بگذشت و دریغا نگرفتیم عنانش
آن چشم که یکبار برویم نگشودی
بینم بچه سان بر رخ غیری نگرانش
آن گوش که یکبار ندادی بفغانم
تا چند توان داد بحرف دگرانش
از عشوه پیداش بیابند حریفان
کن ذوق که یابم ز نظرهای نهانش
مخصوص منش هست نهان لطفی و ایکاش
اغیار ندانند بمن لطف نهانش
در باغ جهان نیست نهالی که نباشد
با نخل برومند تو پیوند نهانش
آواره از آن بادیه ام من که فتادست
چون ریگ روان بر سر هم تشنه لبانش
خوش باش که رفته است طبیب آنقدر ازخویش
کز دل نرسد حرف شکایت بزبانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره احساسات عمیق و دلشکستگی خود نسبت به محبوبش صحبت میکند. او به دلنگرانیها و مشکلاتی که در انتظار محبوبش بوده، اشاره میکند و از حسرت و غفلت خود در قبال او میگوید. او همچنین به زیبایی و جذابیتهای محبوبش اشاره کرده و آرزو دارد که دیگران از محبت و لطف او بیخبر بمانند. شاعر به تنهایی و آوارگیاش در عشق و همچنین دوری از محبوبش اشاره میکند و از فقدان ارتباط با او ناراحت است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که بیان درد دلش به هیچ کس نمیتواند کمکی کند، چون محبوبش به شدت از او دور است.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق به سلمی، من دل نگران او هستم و نمیخواهم کسی نشانی از او بیابد.
هوش مصنوعی: من زخمیام از تیر کمان او که مثل یک تله به دام افتادهام، و حالا بار سنگینی از مرغان حرم را بر دوش دارم.
هوش مصنوعی: ما سالها منتظر او بودیم و غافل بودیم، تا اینکه زمان گذشت و افسوس که نتوانستیم او را بیابیم.
هوش مصنوعی: چشمی که هرگز به روی من باز نشده، حالا به نظرم میرسد که مانند بچهای به چهرهی دیگری خیره شده است.
هوش مصنوعی: هرگز گوش ندادن به صدای فریاد من، تا چه زمانی میتوانی به حرفهای دیگران گوش بدهی؟
هوش مصنوعی: به خاطر جذابیت و زیبایی او، دوستانم شوق و اشتیاق پیدا میکنند، چون من از نگاههای پنهانش لذت میبرم.
هوش مصنوعی: این لطف و خوبی خاص ذات من است و ای کاش دیگران از این محبت پنهان من باخبر نشوند.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ درختی وجود ندارد که با نخل سرزنده تو ارتباط پنهانی نداشته باشد.
هوش مصنوعی: من گم شده در بیابان هستم، مانند ریگ هایی که بر روی هم انباشته شدهاند و تشنه لبان در مسیر خود، که به خاطر وزش بادهای سخت پراکنده شدهاند.
هوش مصنوعی: شاد باش که پزشک به حدی از خود دور شده که دیگر از دلش بداخلاقی و شکایت بیرون نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیهات نزاری بنگر بوسه ستانش
زلفش بکش و لب بگز و بوسه ستانش
با آن که چنین است مشو غرّه به حسنش
بی کار چرا باشی مگذار چنانش
مگریز ز تیرِ مژۀ مستش اگرچه
[...]
هر نکته که از گفتن آن بیم گزندست
از دشمن و از دوست نهان دار چو جانش
هر گاه که خواهی بتوان گفت و چو گفتی
هر وقت که خواهی نتون کرد نهانش
بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش
جز خنده نشانی نشنیدم ز دهانش
زان نادره ی دور زمان هر که خبر یافت
نبود خبر از حادثه ی دور زمانش
بگذشت و نظر بر من بیچاره نیفکند
[...]
صد سال ز من دارد اگر هجر نهانش
به زان که ببینم به طفیل دگرانش
میکرد شبی نسبت خود شمع به خوبان
چون خواست که نام تو برد سوخت زبانش
دل داشت یقین نیستی آن دهن اما
[...]
آن گه که تو باشی در مردن نگرانش
با صد هوس از دل نرود حسرت جانش
دل بهر هلاک از تو طلب کرد نگاهی
غافل که دهد عمر ابد لذت جانش
بی بهره شهید تو که از پرسش محشر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.