سر منزل سلمی که منم دل نگرانش
از رشگ نخواهم که بیابند نشانش
شوخی که منم زخمی تیری ز کمانش
فتراک ز مرغان حرم گشته گرانش
بودیم بره منتظرش عمری و غافل
بگذشت و دریغا نگرفتیم عنانش
آن چشم که یکبار برویم نگشودی
بینم بچه سان بر رخ غیری نگرانش
آن گوش که یکبار ندادی بفغانم
تا چند توان داد بحرف دگرانش
از عشوه پیداش بیابند حریفان
کن ذوق که یابم ز نظرهای نهانش
مخصوص منش هست نهان لطفی و ایکاش
اغیار ندانند بمن لطف نهانش
در باغ جهان نیست نهالی که نباشد
با نخل برومند تو پیوند نهانش
آواره از آن بادیه ام من که فتادست
چون ریگ روان بر سر هم تشنه لبانش
خوش باش که رفته است طبیب آنقدر ازخویش
کز دل نرسد حرف شکایت بزبانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیهات نزاری بنگر بوسه ستانش
زلفش بکش و لب بگز و بوسه ستانش
با آن که چنین است مشو غرّه به حسنش
بی کار چرا باشی مگذار چنانش
مگریز ز تیرِ مژۀ مستش اگرچه
[...]
هر نکته که از گفتن آن بیم گزندست
از دشمن و از دوست نهان دار چو جانش
هر گاه که خواهی بتوان گفت و چو گفتی
هر وقت که خواهی نتون کرد نهانش
بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش
جز خنده نشانی نشنیدم ز دهانش
زان نادره ی دور زمان هر که خبر یافت
نبود خبر از حادثه ی دور زمانش
بگذشت و نظر بر من بیچاره نیفکند
[...]
صد سال ز من دارد اگر هجر نهانش
به زان که ببینم به طفیل دگرانش
میکرد شبی نسبت خود شمع به خوبان
چون خواست که نام تو برد سوخت زبانش
دل داشت یقین نیستی آن دهن اما
[...]
آن گه که تو باشی در مردن نگرانش
با صد هوس از دل نرود حسرت جانش
دل بهر هلاک از تو طلب کرد نگاهی
غافل که دهد عمر ابد لذت جانش
بی بهره شهید تو که از پرسش محشر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.