زبامی چو بینم که ماهی برآید
به یاد توام از دل آهی برآید
زدل هر دمم گرنه آهی برآید
کی از کنج چشمش نگاهی برآید
ندارد ملک چون سرداد خواهان
چه از ناله دادخواهی برآید
بسی تیره روزم، بود کز کناری
شبم را فروزنده ماهی برآید
خوشم با جفایش دلی چون شکیبم
که نپسندد از سینه آهی برآید
زمردم نهان ریز خونم مبادا
که فردا بقتلم گواهی برآید
بود کز تو ای ابر رحمت زخاکم
گلی گر نروید گیاهی برآید
رسد آنچه بر ما ز فیض گدائی
که از همت پادشاهی برآید
بتاج شهان گرزند خنده شاید
گلی گر ز طرف کلاهی برآید
بود گر امید وصالی چه پروا
به هجران اگر سال و ماهی برآید
ز بس ناتوانی، طبیب جفاکش
ز دل نالهاش گاهگاهی برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز خیلی کجا چون تو شاهی برآید
ز بامی کجا چون تو ماهی برآید
بود سرکش از کاکلی دود آهم
که گاهی ز زیر کلاهی برآید
جز این کافتد از عاجزی در کمندی
[...]
جهان گیرئی کز سیاهی برآید
ز شمشیر ابروی ماهی برآید
هر افسون و نیرنگ کآید ببابل
ز جادوی زلف سیاهی برآید
جوانا مبر جور ز اندازه ترسم
[...]
بهارا بهل تا گیاهی برآید
درخشی ز ابر سیاهی برآید
درین تیرگی صبر کن شام غم را
که از دامن شرق ماهی برآید
بمان تا درین ژرف یخزار تیره
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.