گنجور

 
طبیب اصفهانی

مائیم و فراق دیده ای چند

بار غم دل کشیده ای چند

وارسته زنام و فارغ از ننگ

از دام بلا رمیده ای چند

از شور جنون بکوه و صحرا

سیلاب صفت دویده ای چند

از بخت سیه ز زندگانی

چون شمع، طمع بریده ای چند

صدبار بکوچه ملامت

چون اشگ بسر دویده ای چند

در گوشه غم هزار ناله

از پرده دل شنیده ای چند

از باده عشق گشته سرمست

در میکده آرمیده ای چند

از بیم فریب عقل بر خویش

افسوس جنون دمیده ای چند

ازمزرع عشق دانه خورده

از دام هوس رمیده ای چند

پیراهن خود برنگ لاله

در خون جگر کشیده ای چند

افسوس طبیب روزگارت

شد تیره ز نور دیده ای چند