منزل بسی دور و بپا ما را شکسته خارها
واماندگان را مهلتی ای کاروان سالارها
آگه زرنج بادیه باشند واپس ماندگان
محمل نشینان را چه غم باشد ز زخم خارها
هر کس که در این کاروان فهمد زبان عشق را
داند که در بانگ جرس پنهان بود گفتارها
گو باغبان بر روی ما بندد در گلزار را
ما را نگاهی بس بود از رخنه دیوارها
با این قد رعنا اگر برطرف گلشن بگذری
بندد ز طوق قمریان سرو چمن زنارها
عمری طبیب از گفتگو خاموش بودم این زمان
شد آب از سوز دلم مهر لب اظهارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و مفاهیم عمیق انسانی میپردازد. شاعر از دوری منزل و درد و رنجی که بر دوش واماندگان افتاده سخن میگوید و از کاروان سالارها میخواهد که به آنها مهلت دهند. او به حال کسانی که در مسیر عشق هستند اشاره میکند و تأکید میکند که درد و زخمهای خار در زندگی شان از اهمیت کمتری برخوردار است. شاعر همچنین به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید که یک نگاه از طرف محبوب میتواند بیشتر از هر چیز دیگری کافی باشد. او در نهایت از احساس دل تنگی و انتظار برای ابراز عشق و مهر به محبوب خود سخن میگوید.
هوش مصنوعی: منزل بسیار دور است و در این راه، خارها ما را خسته کردهاند. ای کاروان سالار، به آنهایی که ماندهاند کمی فرصت بده.
هوش مصنوعی: اگر کسانی که در مسیر سختی و مشکلات قرار دارند آگاه باشند از رنج و درد، پس کسانی که بر مرکب سفر نشستهاند و در آسایشاند، نباید نگران زخمهایی باشند که به خاطر خواری و سختی پیش میآید.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این سفر عشق آگاهی پیدا کند، میداند که در صدای زنگ کاروان، پیامهای عمیق و معانی نهفتهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر باغبان در ورودی گلزار را ببندد، برای ما کافی است که نگاهی به داخل بیفکنیم و از شکاف دیوارها زیبایی را تماشا کنیم.
هوش مصنوعی: اگر با این قامت زیبا از گلزار عبور کنی، چمنها به مانند گردنبندهایی از سروها به خود میپیچند.
هوش مصنوعی: مدتی طولانی به دلیل دردی که در دل داشتم، نتوانستم چیزی بگویم، اما اکنون احساسات و نگرانیهایم به وضوح بروز کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخسارها
خار است بی رخسار تو در دیده گلزارها
شد پوستم بر استخوان چون چنگ خشک و از فغان
رگها نگر اینک بر آن افتاده همچون تارها
تا آفتاب و روی مه دیدند آن زلف سیه
[...]
ای آنکه جانم سوختی با داغ محنت بارها
دارم من آشفته دل با سوز عشقت کارها
گرچه میان آتشم با داغ درد تو خوشم
عاقل اگرچه میکند بر حال من انکارها
با یادت ای پیمان گسل خالی شد از اغیار دل
[...]
از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها
هر دم شکفته بر رخم زان خارها گلزارها
از بس فغان و شیونم چنگی ست خم گشته تنم
اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها
ره جانب بستان فکن کز شوق تو گل در چمن
[...]
ای از بهار حسن تو بر چهرهام گلزارها
در سینه زان گلزارها دارم خلیده خارها
از نیش هجرش متصل کو رشته جانم گسل
چون دوخت نتوان چاک دل زان سوزن و زین تارها
در کلبه غم گر برم آیی نیابی پیکرم
[...]
ای بیتو از خون بسته گل مژگان من بر خارها
خار است دور از روی تو در چشم من گلزارها
هرچند کز آب بقا باشد خضر دور از فنا
بیند شهیدان تو را میرد ز حسرت بارها
خوش پای داری آنچنان کز دیدن آن ناتوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.