از نفس گرم من عالمی افروخته
می نگرم هر کرا ز آتش من سوخته
داغ غم تو بدل موسم پیری رسید
صبح دمید و هنوز شمع من افروخته
بهر شهانست گنج خاص خودم آنکه هست
مخزن صد گوهر این جان غم اندوخته
ماه و ره بندگی، خواجه مزن طعنه ام
بر قدم این جامه را دست قضا دوخته
عشق در آن وادیم سوخت که از رهروان
تو ده خاکستری هر قدم اندوخته
جان اسیران که سوخت باز؟ کز آن صیدگاه
آید وآرد نسیم بال و پر سوخته
گو منما رخ بمن حاجت نظاره نیست
شوق تو در دیده ام بس نگه اندوخته
خنده ترا و مرا گریه بود خوش، که داد
آنکه ترا خنده یاد، گریه ام آموخته
نور محبت طبیب از دل بی غم مجوی
کی دهدت پرتوی شمع شب افروخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز آتش پنهان عشق، هر که شد افروخته
دود نخیزد ازو چون نفس سوخته
دلبر بیخشم و کین، گلبن بیرنگ و بوست
دلکش پروانه نیست، شمع نیفروخته
در وطن خود گهر، آبله ای بیش نیست
[...]
برق جهانسوز حسن آنرخ افروخته
مشعله افروز عشق آه من سوخته
جامه دیبا بود خاصه مه طلعتان
پوشش ما از جهان بس نظر دوخته
سینه نگیرد فروغ از دل بیسوز عشق
[...]
لاله درآمد به باغ با رخ افروخته
بهرش خیاط طبع سرخ قبا دوخته
سرخقبایش بهبر یکدو سهجا سوخته
باکه ز دلدادگان عاشقی آموخته
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.