شب چو بمیرم بسر کوی تو
زنده شوم صبحدم از بوی تو
می گذری خنده زنان از برم
می نگرم گریه کنان سوی تو
تانگری جان و دل سوخته
بر سر هم ریخته در کوی تو
آمده ام اشگ فشان از دو چشم
آب زنم خاک سر کوی تو
فاخته دیگر نکند یاد سرو
ساخته با قامت دلجوی تو
سوخته از خوی تو جان طبیب
کآتش جانسوز بود خوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جرم رهی دوستی روی تو
آفت سودای دلش موی تو
دل نفس عشق تو تنها زند
در همه دلها هوس روی تو
ناوک غمزه مزن آندان که او
[...]
عقل شده شیفته روی تو
سلسله شیفتگان موی تو
ای مدد تیره شب از موی تو
روز مرا روشنی از روی تو
بر سر آنم که: شوم یک سحر
خاک نسیمی که دهد بوی تو
خاک شوم، تا مگر آرد مرا
[...]
روی من و خاک سر کوی تو
چشم من و گوشه ابروی تو
تابد از اسباب و علل روی تو
واکند از هر چه نه حق خوی تو
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.