سالار بک ای از در احسنت و زه زه
ای خسرو احسان ترا لشکر انبه
زوار شده خسرو احسان ترا خیل
دست تو وزیر است قوی همت و بشکه
اجرائی کز دست سخای تو رهی راست
از بهر که وله نرسید است زده نه
در سر هوس فسق و فجور است و ندارم
یک جو که بر آن فسق توان کرد توجه
بی سیم که وله نتوان یافت بهر حال
در پای سوی که بردم و دست سوی مه
آنگاه برون آیم سرمست و بن و آیز
چون سبلت اعدای تو بار و مه پر گه
صله بده و شعر مخوان از قبل آنک
تا بر تو و شعرم نکند خلق فهاقه
تا باد نه چون خاک بود آب نه چون نار
نامور نه چون مار بود کاه نه چون که
چندانت بقا بادا در دولت و اقبال
کز دور و سکون چرخ و زمین آید بسته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به
عید رمضان آمد، المنه لله
آنکس که بود آمدنی آمده بهتر
و آنکس که بود رفتنی او رفته بده به
برآمدن عید و برون رفتن روزه
[...]
در موسم نیسان ز سما شد سوی دریا
در کسوت قطره
بیمار و بر افتاد نفس دوش سحرگه
پیغام تو آورد صبا سلمه الله
چون خاک رهم بود قراری و سکونی
باد آمد و بر بوی توام میبرد از ره
باد سحر از بوی تو بخشید مرا جان
[...]
ما روی تو دیدیم و زجان مهر بریدیم
دل آمده نزدیک و بر او دوخته دیده
در آینه بنمود جمال و چه جمالی
دیدیم به دیده
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.