گنجور

 
سوزنی سمرقندی

سالار بک ای از در احسنت و زه زه

ای خسرو احسان ترا لشکر انبه

زوار شده خسرو احسان ترا خیل

دست تو وزیر است قوی همت و بشکه

اجرائی کز دست سخای تو رهی راست

از بهر که وله نرسید است زده نه

در سر هوس فسق و فجور است و ندارم

یک جو که بر آن فسق توان کرد توجه

بی سیم که وله نتوان یافت بهر حال

در پای سوی که بردم و دست سوی مه

آنگاه برون آیم سرمست و بن و آیز

چون سبلت اعدای تو بار و مه پر گه

صله بده و شعر مخوان از قبل آنک

تا بر تو و شعرم نکند خلق فهاقه

تا باد نه چون خاک بود آب نه چون نار

نامور نه چون مار بود کاه نه چون که

چندانت بقا بادا در دولت و اقبال

کز دور و سکون چرخ و زمین آید بسته