باز باد اندر فتاد این سرخ سر چیغوز را
باز بتوان معز کردن بر سر او . . . وز را
چون ستان من باز گردم سرش بر گنبد رسد
چون سقونی لعل سازد گنبد پیروز را
بامدادان در شود بیرون نیاید شام را
ور شبانگه در شود بیرون نیاید روز را
مچو ماری کو بهر سوراخ موری در شود
نشنود آهسته باش برمک و مسپوز را
چنگ در نیمور من زن خوش بمشت اندر بگیر
تا بچنگ آورده باشی مار دست آموز را
گر سر او را بزر و سیم درگیری رواست
این سراپا سیم انداز زر اندوز را
این جواب آن کجا گوید سنائی غزنوی
باز تابی در ده این زلفین عالمسوز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و هوای عشق و احساسات درونی خود میپردازد. او از دوری و نزدیکی عاشقانه سخن میگوید و به پیچیدگیهای ارتباطات و عواطف اشاره میکند. شاعر با استعارههایی مانند "باد"، "ماری"، و "چنگ" تلاش میکند تا عمق احساسات و لحظات عاشقانهاش را نشان دهد. همچنین، او به زیبایی و ارزشهای درونی و بیرونی عشق نیز اشاره کرده و از آن به عنوان موضوعی پیچیده و عمیق یاد میکند. در نهایت، او به سنایی غزنوی و دیدگاههایش در مورد عشق و زیبایی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: باد دوباره به این سرخچشمانداز بنیانگذاشته رسیده و دوباره میتوان او را از مقامش پایین آورد و بر او غلبه کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که من به سرزمین خود بازگشتم، سرم به بلندای گنبد خواهد رسید و مانند آذری که بر سر گنبد مینشاند، زیبایی میآفریند.
هوش مصنوعی: صبح که در باز میشود، بیرون نمیآید تا شب، و هنگام شب که در باز میشود، بیرون نمیآید تا روز.
هوش مصنوعی: مانند ماری که به دنبال گنجشکی به سوراخی میرود، باید با احتیاط و آرامش رفتار کنی و در کارهایت شتابزده نباشی.
هوش مصنوعی: با نواختن چنگ، به آرامی و با دقت، تا زمانی که بتوانی ماری که به خوبی تربیت شده را به دام بیندازی.
هوش مصنوعی: اگر کسی سر او را با طلا و نقره گرفتار کند، اشکالی ندارد؛ چرا که این موجود، تمام وجودش از طلا و نقره ساخته شده است.
هوش مصنوعی: سنائی غزنوی نمیتواند به راحتی در برابر زیبایی و جذبه این زلفهای دلربا و آتشین نظرش را بیان کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز تابی در ده آن زلفین عالم سوز را
باز آبی بر زن آن روی جهان افروز را
همین شعر » بیت ۷
این جواب آن کجا گوید سنائی غزنوی
باز تابی در ده این زلفین عالمسوز را
باز تابی در ده آن زلفین عالم سوز را
باز آبی بر زن آن روی جهان افروز را
باز بر عشاق صوفی طبع صافی جان گمار
آن دو صف جادوی شوخ دلبر جان دوز را
باز بیرون تاز در میدان عقل و عافیت
[...]
باز باد اندر فتاد این سراسقنقوز را
پاره بتوان کرد گویی بر سر او گوز را
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبحرویی میرود
کان صباحت نیست این صبح جهانافروز را
وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
[...]
باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟
گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟
دولت پیروز اگر بنشاندش بار دگر
در بر من، شکر گویم دولت پیروز را
گر رسیدم از لبش روزی به کام دل، رواست
[...]
پیش دلسوزان درآر آن شمع بزمافروز را
تا بیاموزد ز جان دردمندان، سوز را
تا جهان از پرتو شمع جمالش روشن است
هیچ رونق نیست خورشید جهانافروز را
زخم اگر دانم که از دست بلورین وی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.