سمنبری که فسونگر شدست عبهر او
همی خلد دل من عبهر فسونگر او
اگر خلیدن و افسون نباشد از عَبهر
چرا خلنده و افسونگر است عبهر او
زعطر خویش همی بند و جادویی سازد
دو زلف کوته جادو فریب دلبر او
به من نگه کن و بنگر که بسته چون شدهام
به بند جادویی اندر ز بوی عنبر او
صنوبرست به قد آن نگار و طرفه بود
صنوبری که گل نسترن بود بر او
چنار بود تن من به پیکر آکنده
چو شاخ بید شد اندر غم صنوبر او
بتی که در سر او هست بارنامهٔ حسن
زشور عشق شدست این دلم مسخر او
نه بر مجازست این شور عشق در دل من
نه بر محال است این بارنامه بر سر او
اگر چه خصم من است آن صنم نگویم من
به هیچ خال که یارب تو باش داور او
هزار سجده کنم پیش آن دو عارض خوب
اگر سه بوسه دهم بر لب چو شَکّر او
دلم ربود و به جان گر طمع کند شاید
که هست رخت دل من به جمله بر خر او
چه آفت استکه از مادرش رسید به من
مرا بکشت چو او را بزاد مادر او
ز بهر فتنه همی مادرش بیاراید
به عقدهای گرانمایه گردن و بر او
ز عِقد گوهر او آفتاب را حسد است
مگر مدیح امیرست عِقْدگوهر او
ظهیر دولت ابوبکر بن نظامالملک
که روشناند همه اختران ز اختر او
اگر خلاف کند باهواش چرخ فلک
زهم گشاده شود بیخلاف چنبر او
ز بهر حشمت نامش سزد به گردون بر
مه دو هفته خطیب و مجره منبر او
گرش مراد بود کافسری نهد بر سر
زقدر و مرتبه عیوق باید افسر او
زخنجرش که چو در رزم آذر افروزد
مکابره ببرد آب دشمن آذر او
چه آذری که زمانی همی جدا نشود
زدیده و دل بدخواه دود و اخگر او
چو پیکرش بدرخشد زقلب لشکر میر
قوی شود سوی پیکار قلب لشکر او
زمانه را عجب آید چو آهنین گردد
به کارزار درون بارهٔ تکاور او
تکاوری که به کشتی همی کنم صفتش
لگام و نعل بود بادبان و لنگر او
به گاه جولان همچون عروس جلوه کند
زطرف گوهر و زرین ستام زیور او
چو سرفرازد وگردش کند به میدان در
سپهر وار بود گردش مدور او
به ابر ماند چون پی نهاد و نعره گشاد
بود زگام درخش و زکام تندر او
گرش برانی باد وگرش بداری کوه
مرکب است مگر زین دو چیز گوهر او
که دید کوه که ماند به باد جنبش او
که دید باد که ماند به کوه پیکر او
بهگاه حمله به شبدیز و رخش ماند راست
ظهیر دولت پرویز و رستم از بر او
بزرگوار امیری که راد مردان را
چو حلقهٔ درکعبه است حلقهٔ در او
چنانکه نور دهد بر سپهر مهر به ماه
به مهر نور دهد طلعت منور او
اگرچه منظر خوبان بود بدیعالوصف
ز منظر همه خوبان به است منظر او
وگرچه مخبر نیکان بود رفیع القدر
ز مخبر همه نیکان بِه است مخبر او
اگرچه دریا در فعل خویش هست سخی
سخیتر است ز دریا دل توانگر او
به سان خلد برین است مجلسشگه بزم
به مجلس اندر چون کوثرست ساغر او
بتان خَلخ و یغما چو حور عین زده صف
میان خلد برین چون کنار کوثر او
اگرچه در صفت شاعری و صنعت شعر
شدست قدرت من در سخن مقرر او
چو وقت شکر بود طبع شعرگستر من
همی خجل شود از طبع جودگستر او
ضمیر روشن او بر مثال خورشیدست
چراغ من ندهد نور در برابر او
همیشه تا که بود جنبش ستاره و چرخ
زمانه تابع او باد و بخت رهبر او
ز شاه حشمت و اقبال باد روز و شبش
که هست حشمت و اقبال شاه در خور او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت فردی است که شاعر به او عشق ورزیده است. شاعر از ویژگیهای ظاهری و روحی محبوب خود سخن میگوید و او را به مقامهای بلندی تشبیه میکند. او از قدرت تأثیرگذاری این فرد بر دل خود و دیگران صحبت میکند و بیان میکند که عشق او نه تنها واقعی و عمیق است، بلکه تمام وجودش را پر کرده است. شاعر همچنین اشاره میکند که عشق او میتواند تمامی موانع و مشکلات را پشت سر بگذارد و به روشنی و درخشندگی محبوبش میبالد. در نهایت، او به عظمت و ادای احترام به مقام محبوبش اشاره میکند و میخواهد عشقش جاودانه باقی بماند.
هوش مصنوعی: بیرونی که جادوگر شده، باغ بهشت دل من هم مانند او شده است.
هوش مصنوعی: اگر در وجود عبهر (رودی که در اینجا به آن اشاره شده) جاذبه و افسون وجود نداشته باشد، پس چرا خود عبهر اینقدر دلربا و جاذبهدار است؟
هوش مصنوعی: عطر خود را به خود میزند و با جادویی که دارد، دو شاخه موی کوتاهش دلبر خود را فریب میدهد.
هوش مصنوعی: به من نگاه کن و ببین که چگونه در بند جادویی عطر او گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: درختی بلند به قد و قواره آن معشوق است و جالب اینکه بر این درخت گل نسترن شکفته شده است.
هوش مصنوعی: بدن من مانند درخت چنار بود که با اندوه و درد به حالت شاخ و برگ بید درآمده است، به خاطر غم و اندوه درخت صنوبر او.
هوش مصنوعی: در ذهن او، برای حسن و زیبایی عشق، نامهای نوشته شده است و قلب من به خاطر او تحت تأثیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: این عشق عمیق و واقعی در دلم وجود دارد و این احساس تنها یک خیال نیست. بعید به نظر میرسد که این بار سنگین عشق را بر دوش او قرار دهم.
هوش مصنوعی: هر چند که آن معشوق من دشمن من است، اما من به هیچ دلیلی نمیگویم که ای خدا، تو باید داور او باشی.
هوش مصنوعی: من هزار بار به سجده میروم در برابر آن دو چهره زیبا، اگر بتوانم سه بار بر لبهای مانند شکرش بوسه بزنم.
هوش مصنوعی: دل من را به همراه خود برد و اگر به جانم نظر کند، شاید من نیز به خاطر زیباییات به همه آنها که در دلم هستند، نگاهی به شادابی تو بیندازم.
هوش مصنوعی: این مصیبت چه بلایی است که از مادرش به من رسیده و مرا به کام مرگ کشانده است، در حالی که خودش به دنیا آمده و رشد کرده.
هوش مصنوعی: مادر به خاطر شرایط سخت و فتنههای زمانه تصمیم میگیرد برای دخترش خواستگارانی با وضعیت مالی برجسته و مناسب در نظر بگیرد و با زینتهایی او را آراسته کند تا در آینده برایش بهترین زندگی را فراهم کند.
هوش مصنوعی: از دُر گرانبهای او، آفتاب حسد میبرد، مگر این که مدح و ستایش امیر باشد.
هوش مصنوعی: در این بیت به شخصیت و مقام برجسته ابوبکر بن نظامالملک اشاره شده است. او به عنوان یکی از شخصیتهای مهم و تاثیرگذار زمان خود مطرح است و ستارگان و شخصیتهای دیگر در مقایسه با او کمفروغ به نظر میرسند. به نوعی، این عبارت نشاندهنده برتری و تاثیرگذاری او در میان دیگران است.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت به خواستههای او عمل نکند، پس باید از دایرهای که او را محاصره کرده، آزاد شود.
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت و بزرگیاش، نامش شایسته است که در آسمانها برده شود، مانند ماهی که به مدت دو هفته در آسمان درخشان است و سخنران و منبر او در میان مردم شناخته شده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به آرزوی خود برسد، باید بداند که برای رسیدن به مقام و منزلت، به تلاش و زحمات زیادی نیاز دارد و این تنها با داشتن یک سرپرست و هدایتگر قابل دستیابی است.
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیرش در میدان جنگ شعلهور میشود، رویارویی را به شکست دشمن میکشاند.
هوش مصنوعی: چه آذری که زمانی از چشمان و دلش جدا نشود، با حسرت و غم دودی و جرقهای از او به جا مانده است.
هوش مصنوعی: وقتی که جسمش درخشان شود، قلب لشکر قویتر خواهد شد و به سوی جنگ با قلب لشکر او میرود.
هوش مصنوعی: زمانه تعجب میکند وقتی که شخصی در میدان نبرد به قدری قوی و نیرومند میشود که مانند آهن خود را استوار و محکم نشان میدهد.
هوش مصنوعی: شخصی که در سفر دریایی مهارت دارد، مانند سوارکاری است که کنترل بر کشتی دارد. او به مانند یک سوارکار، با کنترل و دقت، کشتی را هدایت میکند و برای او بادبان و لنگر نقش مهمی را ایفا میکند.
هوش مصنوعی: در زمان خوشی و شادابی، مانند عروسی زیبا و جذاب به نظر میرسد و زینتهای گرانبها و جواهراتش او را بیشتر میآراید.
هوش مصنوعی: وقتی که او به اوج میرسد و در آسمان میچرخد، مانند یک دایره در حرکت است.
هوش مصنوعی: مانند ابری است که نقشهای برای خود ترسیم کرده و از شدت هیجان فریاد میزند؛ او از گامهای درخشان و نوسانات تندری برخوردار است.
هوش مصنوعی: اگر او را برانی یا نگهداری، همچون کوهی است که از این دو حالت میتواند به وجود آید. فقط در شرایطی خاص میتوان جواهر او را شناخت.
هوش مصنوعی: کوهی را ببین که در برابر وزش باد ثابت و استوار مانده است، و باد را هم که میبیند که چگونه نمیتواند این کوه را تکان دهد.
هوش مصنوعی: در زمان حمله، شبدیز و رخش مانند استقامت و قدرت در زیر سایه دولت پرویز و رستم ایستادهاند.
هوش مصنوعی: امیر بزرگواری که راد مردان را به خود مرتبط میکند، همچون حلقهای است که در کعبه وجود دارد و همه به دور او میچرخند.
هوش مصنوعی: ذاتی مثل نور که به آسمان و خورشید روشنایی میبخشد، در واقع چهرهی درخشان او هم به دیگران روشنی و زیبایی میدهد.
هوش مصنوعی: هر چند که زیباییهای دیگران وصفنشدنی هستند، اما زیبایی او از همه آنها برتر و دلرباتر است.
هوش مصنوعی: اگرچه او از کسانی است که خبرهای خوب را میگوید و دارای جایگاه بلندی است، اما خبر او از همه نیکان بهتر است.
هوش مصنوعی: هرچند دریا در بخشندگی و generosity خود بسیار است، اما دل شخص ثروتمند و توانگر حتی بیشتر از دریا سخاوت دارد.
هوش مصنوعی: مجلس او مانند بهشت است و در آنجا بزم و شادی برقرار است. نوشیدنیاش چون کوثر، گوارا و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: تندیسهای زیبای یغما و خَلَخ مانند حورهای بهشتی در صفی ایستادهاند که در بهشت برین و در کنار کوثر قرار دارند.
هوش مصنوعی: اگرچه من در هنر شعر و شاعری توانایی دارم، اما مهارت من در بیان سخن به شکل دیگری تثبیت شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که وقت شکرگزاری میرسد، طبیعت شاعری من از بخشندگی و سخاوت او خجالت میکشد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که آگاهی و فهم او همچون خورشید درخشان و روشن است، و من نمیتوانم نور و روشنی در مقایسه با او داشته باشم. به عبارتی دیگر، روشنایی من در مقابل آگاهی او بسیار کم است و نمیتواند جلوهگر شود.
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که ستارهها حرکت کنند و زمان به چرخش ادامه دهد، باید تحت تأثیر او و شانس او باشند.
هوش مصنوعی: از پادشاهی بزرگ و خوشبختی او، روز و شب او به این خوبی و بزرگی ادامه دارد، زیرا عظمت و خوشبختی پادشاه، شایسته و درخور اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر ز تنی که چگندر نمای شد سر او
ز . . . ن گنده بود گنده چگندر او
بصد مغاک بر کتانی و معیده سری
چگندر و گزری نیست کان برابر او
چو گردن شتر مست کفک نفج بود
[...]
شهی که ملک تفاخر کند به گوهر او
برید عالم غیب است رای انور او
خدایگان ملوک زمانه نصرت دین
که بوسه جای سپهرست دست وخنجر او
سر ملوک ابوبکربن محمد آنک
[...]
بدان امیر که شد شاه چرخ چاکر او
نمونه ئیست مه نو ز نعل استر او
ز تختگاه سلونی از آن علم بفراخت
که بود مملکت لو کشف مسخّر او
بحکم قاطع کشور گشای مصطفوی
[...]
کسی که خاک درِ دوست نیست افسر او
گمان مبر که بوَد ملک وصل در خور او
دلی که در خور گنجینهٔ محبّت نیست
مقرّر است که قلب است اصل گوهر او
به دور آن لب میگون دگر ملاف ای خضر
[...]
محمد عربی آبروی هر دو سراست
کسی که خاک درش نیست خاک بر سر او
شنیدهام که تکلم نمود همچو مسیح
بدین حدیث لب لعل روحپرور او
که من مدینهٔ علمم، علی درست مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.