از قصه دوشینه من تا که خداوند
آگاه شود میبسرایم سخنی چند
دوشینه مرا انده آن نامده فرزند
بربست به صد بند و فرو داشت به صد بند
تا صبح به من خیل خیالات فرستاد
ناآمده محمود من آن جان و جگر بند
میرفت و میآمد دل من تا به گه صبح
چون بانگ سگ از سیر به گرمای سمرقند
میبرد و میآورد جوانی و پیامی
من زو به پیامی و جوابی شده خورسند
آورد پیامی که بقای پدرم باد
چندان که شمارنده نداند عددش چند
دادمش بدان جان و جگربند جوابی
صد جان پدر باد ابا جان تو پیوند
آورد پیامی که همیگوید مادر
تاب تو ز دل بیخ وفاداری برکند
دادمش جوابی که بگو باب من ای مام
در سینه همه تخم وفای تو پراکند
آورد پیامی و چنین گفت دگر بار
ترسم که غلام بازه شوی ای پدر ورند
دادمش جوابی که مترس از قبل آنک
شد بسته به من بر در آن کار به سوگند
آورد پیامی که نباید که خوری می
مستک شوی و عربده آغازی و ترفند
دادمش جوابی که ز بی سهیکی اینجا
یک مست نباید به دو هشیار و خردمند
آورد پیامی که ز ما تا تو برفتی
بی تو شبکی مادر من بستر نفکند
دادمش جوابی که چه منت که مرا نیز
بی مادر تو هیچ نخسبید فراکند
آورد پیامی که شکر تنگی آورد
تا باز گرفتی ز . . . س مادر من لند
دادمش جوابی که به یک شب که بیایم
چندانش به . . . یم که نماند در و دربند
آورد پیامی که ز ما تا تو برفتی
در خانه ما هیچ نه دود است و نه جرغند
دادمش جوابی که مکن سرزنشم بیش
کز نعمت الوان خوهم آن خانه درآکند
آورد پیامی که به ما برگ زمستان
نفرست و زان پس به همه عالم برخند
دادمش جوابی که بیارم چو بیابم
ده ساله نوای تو به یک جود خداوند
تاج سر سادات حسین عمر آنکو
پیغمبر حق راست گرامیتر فرزند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر از احساس اندوه و دلتنگی برای فرزندش، محمود، سخن میگوید. او در دل شب به خیالهای مختلف مشغول است و پیامهایی از مادر محمود دریافت میکند. شاعر به مادر او پاسخ میدهد و وفاداری و عشق خود را نسبت به فرزند و همسرش ابراز میکند. پیامهای متقابل نشاندهنده نگرانیها و امیدهای هر دو طرف است. شاعر به موانع در زندگی و خانه خالی اشاره میکند و از طرفی تلاش میکند که جان و روح خود را به فرزندش وابسته کند. در نهایت، با ذکر مقام و منزلت خاندان و یادآوری اهمیت پیغمبر و فرزندانش، احساس روحانی و پیوند خود با خانواده را بیان میکند.
هوش مصنوعی: من از داستانی که دیشب تجربه کردم، شعرهایی میسرایم تا خداوند از آن مطلع شود.
هوش مصنوعی: هواشناسی در شب گذشته، غم و اندوهی به سراغم آمد که از وجود فرزندم تهی ماندهام و این فقدان مرا به شدت تحت فشار و ناراحتی میآورد.
هوش مصنوعی: تا صبح، انبوهی از خیالها به من رو آوردند و جان و دل من را به محمود ناآمده پیوند زدند.
هوش مصنوعی: دل من در حال رفت و آمد بود تا صبح، مانند صدای سگ که در گرمای سمرقند به گوش میرسید.
هوش مصنوعی: جوانی پیامی از کسی میآورد و میبرد، و او به خاطر این پیام خوشحال میشود.
هوش مصنوعی: پیامی آورده است که آرزو دارد پدرش همواره زنده بماند، به گونهای که شمارش عمر او به حدی باشد که هیچکس نتواند عددش را مشخص کند.
هوش مصنوعی: من جان و دل خود را به او دادم و در پاسخ به او، صد جان پدر نیز برایم بیاهمیت است. تو که به من پیوند داری، ارزش تو برایم از هر چیزی بالاتر است.
هوش مصنوعی: پیامی آورد که میگوید مادر، صبر و وفاداریام را از دل برکن.
هوش مصنوعی: جوابی به او دادم که بگوید، ای مادر، در دل من همه نشانههای وفای تو پراکنده است.
هوش مصنوعی: پیک پیام آورد و گفت: بار دیگر میترسم که تو ای پدر، به غلامی برگردی.
هوش مصنوعی: من به او پاسخی دادم که نترس، زیرا قبل از آن، دست خودم به کار آن بسته شده بود و به سوگندم پایبندم.
پیام داد که نباید باده بنوشی، سپس مست شوی و عربده و ترفند آغاز کنی.
به او پاسخ دادم که اینجا بدونِ [شرابِ] سهیکی، یک مست نباید در برابر دو هشیار و خردمند باشد.
هوش مصنوعی: پیامی آورد که وقتی تو رفتی، بی تو شب را مادر من بر زمین نینداخت.
هوش مصنوعی: به او پاسخ دادم که چه نیازی به منتگذاری تو دارم وقتی که من بدون مادر تو هم هیچ ناراحت نیستم و راحت زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: پیامی آورد که به خاطر فشردگی و تنگی، دوباره از مادر من خواسته شد.
هوش مصنوعی: من به او پاسخی دادم که وقتی یک شب به دیدنش بیایم، آنقدر در دلش تأثیر بگذارد که هیچ مانعی برای ورود و خروج وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: پیامی آورد که وقتی تو از ما دور شدی، در خانهمان هیچ چیزی باقی نمانده، نه دود و نه آتش.
هوش مصنوعی: به او گفتم که دیگر از من انتقاد نکن، زیرا از نعمتهای مختلفی که دارم خوشحالم و میخواهم آن خانه را پر از خوبیها کنم.
هوش مصنوعی: پیامی آورد که به ما نگفتهاند در این زمستان برگی ارسال نکن و بعد از آن به همه دنیا بخند.
هوش مصنوعی: جوابی به او دادم که اگر ده سال هم طول بکشد، صدای تو را با لطف خداوند میآورم.
هوش مصنوعی: این بیت به تاکید بر مقام و اهمیت خاندان سادات، به ویژه حسین، اشاره دارد و نشان میدهد که او در نظر پیامبر و جامعه از جایگاه ویژهای برخوردار است. حسین به عنوان فرزند پیامبر، عذری برای مقام بالای خود دارد و ارزشمندتر از دیگران شمرده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه جز از شعر و غزل هیچ نخوانی
هرگز نکنی سیر دل از تُنبُل و ترفند
زیبا بود ار مرو بنازد به کسایی
چونانکه جهان جمله به استاد سمرقند
گویند نخستین سخن از نامه پازند
آنست که با مردم بد اصل مپیوند
اَلمِنهٔ لله که به اقبال خداوند
شادند چه بیگانه و چه خویش و چه پیوند
المِنهٔ لله که مرا زهرهٔ آن است
کایم گه و بیگاه بهنزدیک خداوند
المنهٔ لِلّه که هم آخر بِبَر آمد
[...]
لطف ملک العرش به من سایه برافکند
تا بر دل گم بوده مرا کرد خداوند
دل گفت له الحمد که بگذشتم از آن خوف
جان گفت له الفضل که وارستم ازین بند
چون کار دلم ساخته شد ساختم از خود
[...]
ای زلف تو دام دل دانا و خردمند
دشوار جهد دل که در افتاد درین بند
اندر دل من بود نهالی ز صبوری
بادی بوزید از تو و از بیخ برافگند
بودیم خردمند، که زد عشق تو بر ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.