گنجور

 
سوزنی سمرقندی

از قصه دوشینه من تا که خداوند

آگاه شود می‌بسرایم سخنی چند

دوشینه مرا انده آن نامده فرزند

بربست به صد بند و فرو داشت به صد بند

تا صبح به من خیل خیالات فرستاد

ناآمده محمود من آن جان و جگر بند

می‌رفت و می‌آمد دل من تا به گه صبح

چون بانگ سگ از سیر به گرمای سمرقند

می‌برد و می‌آورد جوانی و پیامی

من زو به پیامی و جوابی شده خورسند

آورد پیامی که بقای پدرم باد

چندان که شمارنده نداند عددش چند

دادمش بدان جان و جگربند جوابی

صد جان پدر باد ابا جان تو پیوند

آورد پیامی که همی‌گوید مادر

تاب تو ز دل بیخ وفاداری برکند

دادمش جوابی که بگو باب من ای مام

در سینه همه تخم وفای تو پراکند

آورد پیامی و چنین گفت دگر بار

ترسم که غلام بازه شوی ای پدر ورند

دادمش جوابی که مترس از قبل آنک

شد بسته به من بر در آن کار به سوگند

آورد پیامی که نباید که خوری می

مستک شوی و عربده آغازی و ترفند

دادمش جوابی که ز بی سه‌یکی اینجا

یک مست نباید به دو هشیار و خردمند

آورد پیامی که ز ما تا تو برفتی

بی تو شبکی مادر من بستر نفکند

دادمش جوابی که چه منت که مرا نیز

بی مادر تو هیچ نخسبید فراکند

آورد پیامی که شکر تنگی آورد

تا باز گرفتی ز . . . س مادر من لند

دادمش جوابی که به یک شب که بیایم

چندانش به . . . یم که نماند در و دربند

آورد پیامی که ز ما تا تو برفتی

در خانه ما هیچ نه دود است و نه جرغند

دادمش جوابی که مکن سرزنشم بیش

کز نعمت الوان خوهم آن خانه درآکند

آورد پیامی که به ما برگ زمستان

نفرست و زان پس به همه عالم برخند

دادمش جوابی که بیارم چو بیابم

ده ساله نوای تو به یک جود خداوند

تاج سر سادات حسین عمر آنکو

پیغمبر حق راست گرامی‌تر فرزند

 
 
 
کسایی

ای آنکه جز از شعر و غزل هیچ نخوانی

هرگز نکنی سیر دل از تُنبُل و ترفند

زیبا بود ار مرو بنازد به کسایی

چونانکه جهان جمله به استاد سمرقند

امیر معزی

اَلمِنهٔ لله که به‌ اقبال خداوند

شادند چه بیگانه و چه خویش و چه پیوند

المِنهٔ لله که مرا زهرهٔ آن است

کایم گه و بیگاه به‌نزدیک خداوند

المنهٔ لِلّه‌ که هم آخر بِبَر آمد

[...]

خاقانی

لطف ملک العرش به من سایه برافکند

تا بر دل گم بوده مرا کرد خداوند

دل گفت له الحمد که بگذشتم از آن خوف

جان گفت له الفضل که وارستم ازین بند

چون کار دلم ساخته شد ساختم از خود

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای زلف تو دام دل دانا و خردمند

دشوار جهد دل که در افتاد درین بند

اندر دل من بود نهالی ز صبوری

بادی بوزید از تو و از بیخ برافگند

بودیم خردمند، که زد عشق تو بر ما

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه