گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ای ناصر دین سید اولاد پیمبر

ای عالم جاه و شرف و دانش و تمییز

از غایت جود و کرم و بر و مروت

ناخواسته بخشی بهمه خلق همه چیز

آن بخت ندارند که ناخواسته یابند

چیز این دو سه تا شاعر بی مغز چو گشنیز

چون کار بخواهش رسد، از شرم و خجالت

باشند گدازنده چو بر آتش ارزیز

آنروز که تو خواسته ناخواسته بخشی

کس مرشعرا را ندهد بار بدهلیز

ور باز رسانند بدان مجلس خرم

ایشان سر خر باشند، آن مجلس پالیز

بختی است خود این طایفه را کز گل ایشان

گر کوزه کنی خشک، شود آب بکاریز

زین سور بآئین تو بردند بخروار

زر و درم آنقوم که نرزند بدو تیزز

از مطرب بدزخمه و شب بازی بدیاز

سنگ و سرخ و حبه زن و مسخره و حیز

چون کار همه ساخته گشت از کرم تو

باید که شود ساخته کار شعرا نیز

تا از می و از بت سخن انگیز دو ساغر

می خوه ز بتان ختن و تبت و خر خیز

هر روزه بتو جامه شادی و طرب پوش

تا جامه غم را بدرد دامن و تیریز

 
 
 
ابن یمین

بگوش هوش بشنو نکته ئی خوب

و گر داری خرد دستور خود ساز

همیشه تا توانی ای برادر

مشو با هشت کس همراز و دمساز

حسود و بیوفا نادان و کاذب

[...]

نسیمی

این نه فلک خرقه کبود از غم عشقت

ای شمع دل افروز

شیخ بهایی

هشیاریم افتاد بفردای قیامت

زان باده که از دست تو نوشیده ام امروز

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
جویای تبریزی

در دامن دل اشک ز مژگان تر انداز

این مشت شرر باز به جیب جگر انداز

آنجا که کشد معرفتش تیغ چو خورشید

چون ماه گر از اهل کمالی سپر انداز

از خویش بهر سو که روی دار امانست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه