ای حسن تو دردانه چو ک . . . بنند اعلا
چون نقطه فردی
و آن نقطه ذات است ز «با» گشته هویدا
در دیده مردی
شری است ترا در همه گنجینه دل ها
ای مخزن اسرار
شوری است ترا در همه سر نسبت غوغا
هر سوی که گردی
آنها که زنند از می عشق تو دم و دم
از نفخه عیسی
حاصل شده آن دم همه را چون من شیدا
از عشق تو دردی
خورشید مدام از غم تو گردد و تابد
ای نور دو عالم
چون مردمک دیده به هر منزل و هر جا
بی فایده گردی
این نه فلک خرقه کبود از غم عشقت
ای شمع دل افروز
در خون بکشیدند همه دامان قباها
بر خورشید زردی (؟)
زین نه پدر و چهار ام و سه پسر را
ای حامله دم
پرورده چو جان ز آتش و آب و گل ما را
در غنچه چو وردی
بیچاره نسیمی چو از این چاره فنا شد
ناچار فراقت
باید شدنش از غم بیهوده دنیا
وز هر دل سردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.