در دامن دل اشک ز مژگان تر انداز
این مشت شرر باز به جیب جگر انداز
آنجا که کشد معرفتش تیغ چو خورشید
چون ماه گر از اهل کمالی سپر انداز
از خویش بهر سو که روی دار امانست
زنهار از این مهلکه خود را بدر انداز
یا زان مژه کن پهلو خواهش تهی ایدل
یا بستر راحت به دم نیشتر انداز
هر شب پی تعمیر دلم تا که تو از جور
هر روز خرابش کنی ای خانه برانداز
باشد که بیفتد زچمن بیضهٔ بلبل
ای دل زفغان شعله در این مشت پرانداز
خواهی که چو شبنم روی از خود به نگاهی
جویا همه تن دیده به جانان نظراندز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا لاله خودروی نگردد چو گل سیب
تا نرگس خوشبوی نگردد چو گل ناز
ای ناصر دین سید اولاد پیمبر
ای عالم جاه و شرف و دانش و تمییز
از غایت جود و کرم و بر و مروت
ناخواسته بخشی بهمه خلق همه چیز
آن بخت ندارند که ناخواسته یابند
[...]
بگوش هوش بشنو نکته ئی خوب
و گر داری خرد دستور خود ساز
همیشه تا توانی ای برادر
مشو با هشت کس همراز و دمساز
حسود و بیوفا نادان و کاذب
[...]
این نه فلک خرقه کبود از غم عشقت
ای شمع دل افروز
هشیاریم افتاد بفردای قیامت
زان باده که از دست تو نوشیده ام امروز
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.