گنجور

 
سوزنی سمرقندی

صدر جهان ز مجلس جهان رسید

مهمان همی رسد شه و او میزبان رسید

آراست خانمان به خجسته لقای خویش

کز پیش تخت خوان بسوی خانمان رسید

خلد شهر نخشب و از خلد خوشتر است

صد ره از آنکه صدر بدو شادمان رسید

صدری که آستان رفیقش بمرتبت

گز زآسمان نه برتر تا بآسمان رسید

بر آسمان بساید فرق سر از شرف

هر کز قدم بخدمت این آستان رسید

از آستان او ز ره جاه و منزلت

آسان بآسمان برین بر توان رسید

صدری که بر دهاقین دارد ملک لقب

زی ملک خویش چون ملک کامران رسید

این لفظ بر زبان دهاقین نخشب است

شادی کنیم چون ملک از نزد خان رسید

جسمند اهل نخشب بی جان چوبی و بند

واکنون که او رسید سوی جسم و جان رسید

از دست روزگار ستمگر بعهد او

زی اهل شهر نخشب خط امان رسید

دریای جود و کان سخا کف راد اوست

کاحسان او بجمله خلق جهان رسید

از شهر نخشب است شرف بر همه جهان

کامروز سوی نخشب دریا و کان رسید

شه بوستان دولت نخشب بعدل شاه

یک سرو در دو بستان کسرا گمان رسید

سرو روان بود که بهر بوستان رسد

این سرو سرفراز بدین و بدان رسید

یک چند گه نیابت آن بوستان گذشت

وین چندگه نیابت این بوستان رسید

ای آنکه هرکه دید ترا زاهل این دیار

پند است مادر و پدر مهربان رسید

پنداشت نیست هست حقیقت درین سخن

زینسان سخن بگوش تو از هر زبان رسید

بر تو زبان اهل زمانه دعاگر است

جود و سخای تو چو باهل زمان رسید

نزدیک شه مکانت شه بین و ظن مبر

در کس که کس بدین شرف و این مکان رسید

از رسم و سان خوب رسیدی بدین محل

هر کس بدین محل بهمین رسم و سان رسید

باری سپاس از ملک غیب دان پذیر

کاین جاه و دولت از ملک غیب دان رسید

گویند مهدی آید صاحب قران برون

چون مدت زمانه خوهد بر کران رسید

صاحبقران تو بادی و مدت بسر مباد

چون مملکت جهان بتو صاحب قران رسید

چون آمد از ثنا بدعا بقای تو

شد مستجاب و مژده ور جادان رسید