چو تیر غمزه بناز و کرشمه اندازی
نشانه از دل مسکین من کن ای غازی
نخست با تو بالبازی اندر آمده ام
چو دل نماند تن در دهم بجانبازی
مرا چو جان بباری شد است قربانت
بود همیشه رو اگر بجان من تازی
گهم بغمزه زهراب داده خسته کنی
گهم ببوسه بیجاده مرهمی سازی
چو هیچ زخم تو ایدوست بی نوازش نیست
مرا بغمزه بزن تا ببوسه بنوازی
هزار عاشق داری و من هزار و یکم
بمن نیائی و زانان بمن نپردازی
یگانه ای بنکوئی یگانه ایم بعشق
همیخوریم غم عشق تو بانبازی
مرا بعشق تو طشت ای پسر زبام افتاد
چه راز ماند طشتی بدین خوش آوازی
خوش است عشق تو گو آشکار یا راز است
خوش است با توام از آشکار با رازی
بچاره سازی با خصم تو همی کوشم
که مروزی را افتاده کار با رازی
سپر نیفکنم از خصم تو همیکوشم
که خصم نبود بی طاعتی و طنازی
چو مشک عشق تو غماز من شد ای دل و جان
بدیع نبود از عشق و مشک غمازی
خبر بمجلس ممدوح من رسید که تو
چگونه بر دل مداح او همی تازی
سپهر فخر و علا افتخار دین که بدو
کند تفاخر دین پیمبر تازی
ز چرخ صید کند نسر طایر و واقع
عقار غمت او از بلند پروازی
ایا بزرگ و سرافراز مهتری کت نیست
نه در بزرگی یار و نه در سرافرازی
نسیم خلق تو از آهوان تاتاریست
سموم خشم تو از کژدمان اهوازی
بطبع پاک زیادت کننده خردی
بکف راد زین بر کننده آزی
مهیب تر ز هژبری بروز زرمی و باز
لطیف تر ز غزالی ببزم بگمازی
نیاز دیده بروی تو باز کرد از آنک
نیاز دیده نئی پروریده نازی
بنیک نامی مشهور گشتی و معروف
از آنکه با کف رادی و با در بازی
سخای حاتم پیش سخای تو زفت است
نبرد رستم پیش نبرد تو بازی
همیشه غالب و قاهر بوی باعدا بر
مگر که اعدا کبکند و تو مگر بازی
بمدح تو سخن من بهفتمین گردون
رسید بی رسن از چاه هفتصد بازی
هزار سیخ بیکدست اگر بدست آری
بدست دیگر هم در زمان براندازی
بنزد تو همه اعزاز اهل دانش راست
که اهل دانشی و مستحق اعزازی
هزار سال ترا عمر باد در اعزاز
که گر شمار غلط گردد از سر آغازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و زیبایی معشوق میپردازد و احساسات خود را به تصویر میکشد. او از ناز و کرشمههای معشوق میگوید و درخواست میکند که نشانهای از دلش به او نشان دهد. شاعر خود را در بازی عشق میبیند و احساس میکند که جانش به معشوق وابسته است.
وی به خوبی بیان میکند که عشق معشوقش برای او مانند جانش ارزشمند است و نمیتواند بدون ارتباط با او زندگی کند. در عین حال، او از مشکلات و دردهای عشق نیز سخن میگوید، از رنج و زخمهای ناشی از این عشق که تنها با نوازشهای معشوق التیام مییابد.
شاعر همچنین بر محبوبیت و کاربرد زیبایی معشوق تاکید میکند و آن را با دیگران مقایسه میکند. او در نهایت دعا میکند که عمر طولانی و درخشان برای معشوقش باشد و در هر مرحله از زندگی همیشه در اوج باشد.
هوش مصنوعی: ای غازی! همچنان که تیر به ناز و فخرفروشی پرتاب میشود، تو نیز با ناز و جذبهات دل بینوا و مسکین من را هدف بگیر و نشانهای از عشق و توجه به من نشان بده.
هوش مصنوعی: اولین بار که با تو به بازی آمدهام، زمانی است که قلبم را تسلیم کردهام و دیگر بدنم را در این بازی نمیگذارم.
هوش مصنوعی: من برای تو مانند جانم ارزش دارم، پس همیشه به یاد من باش، حتی اگر جانم را هم برایت فدا کنم.
هوش مصنوعی: گاهی تو با ناز و عشوهات مرا آزار میدهی و گاهی با یک بوسه آرامش قلبم را فراهم میکنی، مثل مرهمی بر زخمهایم.
هوش مصنوعی: هیچ زخم و درد تو مرا بی نوازش نمیتواند آرام کند. لطفاً با یک اشاره و ناز، مرا ببوس تا کمی آرام شوم.
هوش مصنوعی: تو هزاران عاشق داری، اما من در میان آنها یکی بیشتر نیستم. حتی به من هم توجه نمیکنی و به یادم نمیافتی.
هوش مصنوعی: ما فقط یکدیگریم و عشق ما به یکدیگر ما را به هم پیوند داده است. در غم عشق تو به بازی سرگرم هستیم.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو از بام به زمین افتادم، چه رازی در این طشت هست که اینقدر زیبا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: دوست داشتن تو لذتبخش است، خواه بهطور واضح باشد یا بهصورت پنهان. بودن با تو برایم دلپذیراست، چه در روشنایی و چه در سایه اسرار.
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم که با دشمن تو، به نوعی به کمک و نجات کسی بیایم که در حالت درماندگی به سر میبرد و به رازهایی دچار شده است.
هوش مصنوعی: من از دشمنی تو چیزی نمیگذارم و تلاش میکنم تا واقعیات را بهتر درک کنم؛ چرا که دشمنی بدون نافرمانی و فریبندگی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عطر عشق تو به من خبر میدهد، ای دل و جان، و این حالت جدیدی نیست که عشق و عطر باهم ارتباط داشته باشند.
هوش مصنوعی: خبر به من رسید که تو چگونه بر دل مداح محبوب او تاثیر میگذاری و او را تحت تأثیر قرار میدهی.
هوش مصنوعی: آسمان، نماد فخر و برتری دین است که با وجود او، دین پیامبر عرب به خود میبالد و افتخار میکند.
هوش مصنوعی: پرندهای در چنگ چرخ، شکار میشود و غم تو مانند بخار عطر در آسمان پرواز میکند.
هوش مصنوعی: آیا بزرگ و سرافراز بودن یک فرد به خاطر مقام و جایگاه اوست؟ نه، نه به بزرگی دوستان او ربطی دارد و نه به افتخاراتش.
هوش مصنوعی: نسیم ناشی از حضور تو مانند بوی عطر آهوهایی است که در دشتهای تاتار میچرخند و خشم تو همچون زهر افعیهایی است که در اهواز زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: طبع پاک و خلوص نیت، به آدمی خرد و حکمت بیشتری میبخشد و او را از زینتهای فانی دنیا دور میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و تأثیر قوی دو موجود میپردازد. یکی از آنها به نوعی عظمت و شکوه دارد و دیگری لطافت و ظرافتی خاص. در واقع، از تقابل این دو ویژگی، زیباییهای هر یک به وضوح به تصویر کشیده میشود.
هوش مصنوعی: چشم نیازم به روی تو گشوده شد، زیرا که اگر نیازم را ببینم، دیگر ناز و کرشمه نمیپرورانم.
هوش مصنوعی: تو به خاطر نام نیک و مشهور خود معروف شدهای، زیرا با دستان خود رازی را کشف کردهای و در زندگیات با حرکت و بازی به جلو رفتهای.
هوش مصنوعی: بخشش و سخاوت حاتم در مقایسه با سخاوت تو کمرنگتر است، مثل این که نبرد رستم در برابر جنگ تو یک بازی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: همیشه بوی پیروزی و برتری بر دشمنان بدرقهتان خواهد بود، مگر اینکه دشمنان بر شما غلبه کنند و تو نیز به میدان نبرد بیایید.
هوش مصنوعی: سخن من دربارهی تو آنقدر بلند و والا شد که به دورترین آسمانها رسید، بیاینکه نیاز به وسیلهای داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر هزار میخ را در یک دست بگیری، اما در دست دیگر نمیتوانی همزمان آنها را براندازی کنی.
هوش مصنوعی: در نزد تو، همه احترامها و ارج و قربها برای اهل علم و دانش است، زیرا تو خود اهل علم هستی و شایستهی این احترامها.
هوش مصنوعی: ت wishing that برای تو هزار سال عمر با عزت و احترام باشد، زیرا اگر شمردن از ابتدا اشتباه شود، هیچ مشکلی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی ! جمال تو بر ماه کرده طنازی
سزاست بر سر خوبان تو را سرافرازی
به چشم طنز کنی گر کنی به ماه نظر
بدان جمال تو را هست جای طنازی
به دست قهر ز لشکر گه جمال همی
[...]
سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی
که سایه بر سرش افکند خسرو غازی
فلک کلاه غرور این زمان ز سر بنهد
که هست افسر شه بر سر سرافرازی
خطاب خسرو انجم کنون بگردانند
[...]
چو برقع از رخ زیبای خود براندازی
بگو نظارگیان را صلای جانبازی
ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی
که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی
نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:
[...]
اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی
کنند در قدمت عاشقان سراندازی
اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام
نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی
تو با چنین قد و بالا و صورت زیبا
[...]
به یک کرشمه توانی که کار ما سازی
ولی به چارۀ بیچارگان نپردازی
در آرزوی خیالت غلام خوابم من
خنک کسی که تواش همنشین و همرازی
عیار مهر تو یک ذره کم نگردانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.