چون در آید ماه من جولان کنان اندر چمن
غنچه از شوقش گریبان چاک سازد همچو من
نافه اثبات نسب زآن عنبرین خال تو ساخت
شد سیه روی از خطای خویش زان مشک ختن
در شب زلفش چو رفتی ای دل دیوانه ام
باش حاضر تا نیفتی اندر آن چاه ذقن
کوی او باشد بهشت و من کجا خواهم بهشت
چون کنم ای ناصحان دل می کشد حب وطن
گر شود روز وفاتم عطر خاک پای او
حله گردد بر تن چون استخوان من کفن
بر لب آلش بگویم چیست آن خال سیاه
بر نبات اکنون مگس بنشسته بر روی حسن
این تمنا صوفی بیچاره دارد در جهان
در چمن با او یکی من، وز می صافی دو من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعری در این شعر به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند و از عشق عمیق خود سخن میگوید. او به وصف چهره و زلف محبوبش پردازد و احساساتی همچون شوق و درد را به تصویر میکشد. شاعر به این نتیجه میرسد که عشق به محبوبش برای او مهمتر از هر چیز دیگری است، حتی بهشت. او در نهایت به آرزوی خود که نزد محبوبش باشد، اشاره میکند و نشان میدهد که ارتباط و نزدیکی به او برایش از هر چیزی باارزشتر است. احساسات عاشقانهاش به وضوح بیان شده و عشق را به عنوان اصلیترین خواستهاش مطرح میکند.
هوش مصنوعی: وقتی ماه من با زیباییاش وارد باغ میشود، گلهای غنچه از شوق او به خود میپیچند و مانند من لباس خود را پاره میکنند.
هوش مصنوعی: بوی عنبر و مشک که از خال زیبای تو برمیخیزد، نشاندهندهی اصل و نسب تو است. این در حالی است که برخی به خاطر اشتباهات خود، به تیرگی و ننگ پایبند شدهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که در شب زلف معشوق قدم میزنی، ای دل دیوانه، بهتر است حاضر و آماده باشی تا در دام عشق و جذابیت او گرفتار نشوی و به درون آن چاه عمیق نیفتی.
هوش مصنوعی: باد بهشت و نعمتهای آن در نزد من بیمعناست، زیرا جایگاه محبوبم را بهشت میدانم و دلتنگی وطن در من جایی دیگر ندارد.
هوش مصنوعی: اگر روز مرگم فرا برسد، بوی خوش خاک زیر پای او، برایم مانند کفن خواهد بود که به تنم میپوشند.
هوش مصنوعی: بر لب گل میگویم که آن نقطه سیاهی که بر روی گل زیبا نشسته چیست؟ اکنون مگسی بر روی زیبایی نشسته است.
هوش مصنوعی: این صوفی بیچاره آرزو دارد که در دنیا، در کنار گلها و چمنها باشد و با کسی که شبیه خودش است، همنشینی کند، و همچنین از شراب خالص دو پیمانه بنوشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن
سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان
ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن
خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن
همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون
نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن
راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو
[...]
سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من
سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه
در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام
[...]
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن
هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند
گویی اندر روح تو مضمر همیگردد بدن
گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب
[...]
ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن
روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن
مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق
سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن
از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.